﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ٭ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا﴾ [إسراء: ۲۳، ۲۴]
الله تعالىٰ در اين آيات پاك دو نوع حقوق را كه بر بندگان لازم قرار داده، يادآور ميكند: يكي حق خالق بر مخلوق؛ از آن جايي كه الله تعالى خالق ماست كه ما را آفريده، مالك ماست كه در ملكيت او قرار گرفتهايم، رازق ماست كه به ما روزي ميدهد، نگهدارندهي ماست؛ خلاصه اينكه ربّ ماست و ما بايد حق ربوبيتش را به جا بياوريم. البته آنطوري كه حق واقعي ربوبيت الله تعالىٰ است، امكان ندارد كه از دست بندهاي به جا آورده شود ولو اينكه آن بنده در هر حدي به كمال والايي برسد؛ حتىٰ با جرأت ميتوان گفت كه سيد المرسلين ـ صلى الله عليه وسلم ـ آن طوري كه حق عبادت الله تعالىٰ هست، اعتراف دارند كه من نميتوانم آن طوري كه حق شماست آن را به جا بياورم: «لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَىٰ نَفْسِكَ» [صحيح مسلم: ۴۸۶]؛ جناب رسول اكرم ـ صلى الله عليه وسلم ـ اقرار ميفرمايد كه من نميتوانم از عهدهي ثناي تو بر بيايم.
اما از آنجايي كه الله تعالىٰ مهربان است و در ضمن اينكه ربّ ماست، رحمان و رحيم هم هست، رحمتش بر غضبش سبقت برده، لهٰذا اداي حق ربوبيت خود را به صورت ادناترين وضعيتي براي ما مقرر نموده و ميفرمايد: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ [بقره: ۲۸۶]؛ خداوند متعال هيچ كسي را بالاتر از توانش مكلف قرار نداده است. ورنه اگر واقعيت را بنگريم و نگاهي به حقيقت بيندازيم، هيچ گونه امكاني وجود ندارد كه بنده از عهدهي حق الٰهي بر بيايد و بتواند حق الله را به جا بياورد. سعدي ـ رحمة الله عليه ـ در مقابل نعمتهايي كه الله تعالىٰ بر بندگان بذل و بخشش فرموده، ميگويد: بقيهي نعمتهاي الٰهي هر چه هستند كه از حد شمار خارجاند، اما نعمت تنفس را بيان ميفرمايد كه: هر نفسي كه فرو ميرود ممدّ حيات است و چون بر ميآيد مفرّح ذات؛ پس در هر نفس دو نعمت وجود دارد و بر هر نعمتي شكري واجب. با يك تنفسي كه انجام ميگيرد، دو نعمت بر ما بذل شده و بر هر نعمتي شكري بر ما لازم است. پس ما و شما فكر كنيم كه در يك دقيقه چند بار تنفس ميكنيم؟! و در مقابل هر تنفسي دو نعمت وجود دارد و بر هر نعمتي شكري لازم ميآيد، همين هم از حد و حساب ما بالاتر است. لذا الله تعالىٰ ميفرمايد: ﴿وَإِنْ تَعُدُّوْا نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا﴾ [ابراهيم: ۳۴]؛ اگر تنها نعمتهاي الٰهي را بشماريد، هم از عهدهاش بر نميآييد.
پس يك حقي از ربّ بر ما عايد ميگردد كه الله تعالىٰ آن را در اين آيهي مباركه با جملهاي مجمل و مختصر بيان ميفرمايد كه تنها خداوند را بندگي كنيد و غلام ديگري نباشيد: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوْا إِلَّا إِيَّاهُ﴾. عبادت كلمهاي عربي است به معني بردگي كردن، غلامي كردن؛ غلام كسي است كه هر چه آقا به او بگويد، فرمانبرداري كند و از دستور آقا يك سر مويي اين طرف و آن طرف نرود؛ اين نوع بندگي و پرستش فقط مختص به ذات باري تعالىٰ است.
اما حقي ديگر ما بر گردن داريم و آن حق همجنس و همنوعهاست؛ حق الله به اين معنا بود كه به جز از او ما غلام ديگري نباشيم و بندگي ديگري را به جا نياوريم و هيچ كسي را در ذات و صفات و عبادات با او شريك قرار ندهيم. اما اگر مقداري بيشتر توجه بكنيم، درست است كه ربّ ما في الواقع و در حقيقت جز الله تعالىٰ كسي ديگر نميتواند باشد، الله تعالىٰ ما را به چه كيفيتي پرورانده، اگر اندكي به گذشتهي خود بنگريم كه هفتاد، هشتاد سال قبل از من و شما شايد كسي نبوده، چگونه ما به وجود آمديم، پرورش ما بعد از آميزش مادر و پدر در رحم مادر چگونه انجام گرفت، پس از نُه ماه كه به زمين آمديم به صورت طفلي نادان و عاجز قرار گرفته بوديم و چگونه استخوان، گوشت، رگ و پيهي ما همهي آنها به حركت در آمدند و ما به اين كيفيت انساني خوش قامت و خوش قيافه در آمديم. پشت پردهي همهي اينها مشيت باري تعالىٰ كارگر بود و ما را به اين كيفيت در آورد و نه اينكه تنها ربّ ماست، بلكه ربّ العالمين است؛ كاينات را به وجود آورده و مطابق به مقتضاي هر چيزي آن چيز را به همان كيفيت پرورش ميدهد. جمادات را به گونهاي، نباتات را به گونهاي، حيوانات را به گونهاي، در حيوانات انواع و اقسامي است كه هر يك را به يك شكلي پرورش ميدهد؛ واقعاً پروردگار فقط الله است.
اما اين طرف پرده، نگاهي بيندازيم كه بعد از تولد ما يا قبل از تولد، به هنگام بارداري مادر براي ما چه زحمتها كشيد، چه مشكلاتي را تحمل نمود تا اينكه من و شما متولد شديم، پرورش ظاهري ما و شما بعد از بيرون شدن از شكم مادر مشخص است كه همه ميدانيم كه مادر و پدر نسبت به پرورش فرزند چه زحماتي را ميكشند. الله تعالىٰ ميفرمايد: عبادت را براي ربّ حقيقي و واقعي كه الله است، اختصاص دهيد؛ اما خدمت را براي اين ربّهاي مجازي به جا بياوريد: ﴿وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾؛ به مادر و پدر نكويي بكنيد. پرورش و عبادت شايستهي الله تعالىٰ است، ولي احسان و نكويي به مادر و پدر ارتباط دارد؛ زيرا پرورش دهندهي ظاهري ما و شما مادر و پدر هستند. مخصوصاً مادرها؛ در حديث آمده است كه شخصي در محضر جناب نبي اكرم ـ صلى الله عليه وسلم ـ آمد و عرض كرد: «مَنْ أَبَرُّ يَا رَسُولَ الله؟»؛ من براي چه كسي نكويي بكنم؟ آنحضرت ـ صلى الله عليه وسلم ـ فرمود: «أُمَّكَ»، براي مادرت. مجدداً سؤال شد، باز فرمود: براي مادرت، بار سوم سؤال كرد، فرمود: براي مادرت، در مرتبهي چهارم فرمود: براي پدرت. [صحيح مسلم: ۲۵۴۸]
سؤال پيش ميآيد كه از نظر عظمت و احترام پدر در سطح بالاتر قرار دارد، چگونه اينجا سه بار گفت كه براي مادر نكويي بكن و يك بار براي پدر؟ زيرا اين نكويياي كه فرزند براي والدين انجام ميدهد، از آنجايي كه عجز و ناتواني به آنها دست ميدهد و در عاجزي و ناتواني مادر ضعيفتر است، او بيشتر نياز دارد كه به او احسان شود، پدران اغلب توانمندتراند، اما زن بيچاره در هر حالت ناتوانتر است و حتىٰ به زبان بلوچي به آنان ميگوييم: عاجزه! علتش هم همين است كه ضعف و ناتوانياش نسبت به مردها بيشتر است؛ از اين جهت نيازشان به خدمت بيشتر است. پس الله تعالى ميفرمايد: ﴿وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾.
عموماً مادر و پدر در زمان سالخوردگي و پيري نياز به خدمت پيدا ميكنند كه الله تعالىٰ ميفرمايد: ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا﴾؛ اگر يكي از آنها يا هر دو به نزد تو به سن پيري رسيدند، در آن وقت به علت ناتواني و از دست دادن حواس و كنار رفتن توازن مغزي گاهگاهي رفتارشان كودكانه ميشود، شايد سؤالي بكنند كه با طبيعتتان درست در نيايد و سخني بگويند كه با مزاجتان نخورد، لهٰذا قرآن مجيد ميفرمايد: ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾؛ به آنها اُف هم نگوييد، درست است كه سخن آنها بيجا و حركتشان نامناسب بود و به صورت ناملايم با تو صحبت كرد، اما تو به اين فكر باش كه تو هم زماني طفلي بودي و با بيچارگي در آغوش مادر و پدر قرار داشتي، چگونه همهي گريهها و مشكلات تو را تحمل كرده و پرورش ميدادند؟! سعدي ـ رحمة الله عليه ـ در اين باره ميفرمايد:
چه خوش گفت زالي به فرزند خويش /٭/ چو ديدش پلنگ افكن و پيلتن
گر از عهد خرديت ياد آمدي /٭/ كه بيچاره بودي در آغوش من
نكردي در اين روز بر من جفا /٭/ كه تو شيرمردي و من پيرزن
شما ميبينيد كه كودكان چه مشكلاتي را براي مادر و پدر به وجود ميآورند و مادر با چه صبر و شكيبايياي آنها را تحمل ميكند، در شب چندين بار به گريه ميآيد و مادر را از خواب ميپراند، شايد پدر در خواب باشد و از زحمتهاي پرورش طفل كمتر آگهي داشته باشد، از اين جهت است كه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وسلم ـ نكويي براي مادر را سه بار تكرار كرد و براي پدر يك بار.
الله تعالىٰ ميفرمايد: در چنين حالت، مواظب باشيد كه از زبان شما چنان كلمهاي كه موجب رنجش آنان قرار گيرد، بر نيايد: ﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ﴾. باز ميفرمايد: ﴿وَلَا تَنْهَرْهُمَا﴾؛ با سخنان تند و زجر و توبيخ و روشي كه موجب ناراحتيشان باشد، با آنان صحبت نكنيد. ﴿وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾؛ كلمات عزت افزا، كلمات كريمانه و اكرام كننده به آنان بگوييد؛ پدر مهربان و مادر مهربان بگوييد، آنان را زجر و توبيخ نكنيد. ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾؛ پرهاي مهرباني را براي آنها باز كنيد. همانطوري كه مرغ خانگي جوجههايش را زير بال خود ميگيرد، شما به همين كيفيت هم نسبت به پدر و مادر پرهاي مهرباني را بگسترانيد. با همهي اين كيفيتها باز هم نميتوانيد از عهدهي خدمت آنان بر بياييد؛ لهٰذا چارهاي نيست جز اينكه دستهاي نياز را به بارگاه الٰهي بلند كرده، بگوييد: ﴿رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا﴾؛ اي الله! تو بر ايشان رحم كن، همانگونه كه در قلبشان رحمت گذاشتي و مرا در حالت طفلي پرورش دادند.
همانگونه كه خدمت و نكويي به مادر و پدر اهميت فوق العادهاي دارد، اما ارتباط ما تنها با مادر و پدر نيست و با بقيهي مردم هم ارتباط داريم؛ برادران، خواهران، عمو، عموزادگان، دايي و دايي زادگان، عمه و خالهزادگان، همسايهها، فقرا و مساكين، الله تعالىٰ دربارهي آنها هم نوبت به نوبت ميفرمايد: حق خويشاوندان خود را ادا نماييد: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ [إسراء: ۲۶]، و با بقيهي مردم هم به همين كيفيت پيش برويد.
خطبهي جمعه (۱۲/ ۰۲/ ۹۳)، مسجد جامع الخليل خاش •