سه سال پیش در بیستم محرم الحرام ١٤٣٩ ه.ق. در بلوچستان بلکه در ایران زمین ولولهای به پا شد. کوچک و بزرگ همه با چشمانی اشکبار رهسپار سرزمین عشق «شهر گشت» سراوان بودند. تمامی جادههای منتهی به شهر گُشت مملو از ماشین با ترافیکی بسیار سنگین که شهر گشت با وجود همایشهای بسیار بزرگ سالانه، نمونهٔ آن را در تاریخ خود ندیده بود.
آری! این همه جمعیت به شهر کوچک گُشت سرازیر بود تا با شخصیتی از جنس پاکی و صداقت، وداع نمایند و برای آخرین بار به آفتاب تابان علم حدیث و پیکر تواضع و سادگی ادای احترام نمایند.
نوشتن و گفتن از شخصیت
علامه سید محمد یوسف حسینپور (رحمهالله تعالی) شاید در بازی با کلمات و ردیف نمودن واژهها زیاد سخت نباشد، اما نوشتن از زندگی ساده و گفتن تواضع و فروتنی ایشان و بیان علمیت و کمالات باطنی استاد در قالب کلمات بسیار سخت و کاری ناممکن است؛ زیرا واقعیتها را نمیتوان با کلمات و واژهها بیان نمود!
آن حس واقعی تواضع و آن کمالات علمی و عرفانی استاد گرانقدر را کسانی میتوانند درک کنند که سالها در رکاب آن اسوهٔ ایمان و اخلاص بوده و خود نیز از الفبای علم و عرفان چیزی در بساط داشته باشند.
نمیخواهم دلنوشتهام به درازا بکشد و خوانندهٔ عزیز ملول و خسته شود.
از خدای منان عاجزانه خواستارم که از صفات زیبای آن سرور گرانقدر و استاد ارجمند شمهای به این شاگرد حقیر و تمام کسانی که در محضر ایشان زانوی تلمذ زده و از دریای پر فیض ایشان بهرهای گرفتهاند، عنایت نماید و ما را از خیر و خوبیهای ایشان بیبهره نسازد و جای خالی ایشان را در محافل علمی و معنوی پر نماید و بعد از ایشان ما را دچار فتنهها نگرداند. اللهم آمین.
وما ذلك علی الله بعزیز.
✍🏻 سید محمد ابراهیم سیدزاده