اشاره: شبه قاری هند همواره گهوارهی شخصیتهای تاریخسازی در عرصهی علم وعرفان بوده است؛ یكی از این شخصیتهای شاخص و فراموش ناشدنی علامه بدرعالم میرتهی نویسندهی كتاب حدیثی ”ترجمان السنة“ و گردآورندهی ”فیض الباری شرح صحیح بخاری“ است. وی در هندوستان چشم به جهان گشود و در همانجا تحصیلات ابتدایی و عالی را به پایان رساند. نامبرده از شاگردان امام العصر علامه انورشاه كشمیری و استادِ شیخ الحدیث مولانا محمد یوسف حسین پور است. ایشان پایان عمر خویش را در مدینهی منوره سپری نمود و همانجا چشم از عالم فرو بست.
آنچه در ذیل میآید، خاطرهای است از حضرت شیخ الحدیث مولانا محمد یوسف حسین پور از ملاقات با استاد خود در مدینهی منوره:
اوّلین باری که برای ادای فریضهی حج راهی سرزمین وحی شدم، هنگامی که به مدینه منوره شرفیاب شدیم، خسته و کوفته بودیم. به همین خاطر در تلاش جایی برای استراحت بودیم و از طرفی وقت نماز ظهر هم فرا رسیده بود؛ لذا برای اقامهی نماز به سوی مسجد النبی روانه شدیم.
به محض ورود به مسجد، نگاهم به استاد بدرعالم میرتهی واقع شد که مشغول ادای سنتها بود. خود را به او نزیك نموده به خواندن سنتها مشغول شدم، بعد از اتمام سنتها منتظر اقامهی نماز نشستم؛ تا اینكه نماز جماعت برگزار شد. بعد از اتمام نماز جماعت و ادای سنتها، استاد به سوی روضهی اطهر پیامبر گرامی صلى الله علیه وسلم روانه شدند و به آنحضرت صلى الله علیه وسلم سلام عرض نموده و به سمت درب خروجی روانه شدند. بنده هم به تبع پشت سر ایشان حركت كردم، به محض اینكه وی از مسجد خارج شد، بنده هم خارج شدم و از جلوی ایشان رفته، سلام عرض نمودم. حضرت جواب سلام را داد و متوجه بنده شد و فرمود: یوسف ایرانی! شما كجا و این جا كجا؟ (اساتیدم در پاكستان مرا ”یوسف ایرانی“ صدا میزدند.)
در جواب گفتم: بله، یوسف ایرانی هستم!
حضرت فرمود: بفرمایید منزل!
به همراهی استاد به سوی منزل روانه شدیم، پس از طی مسافتی کوتاه به منزل رسیدیم. در منزل با شیرینی از بنده پذیرایی نمود، بنده اندکی تناول کردم و از خوردن باز آمدم، حضرت فرمود: یوسف! این شیرینی مدینه است؛ میل فرمایید! گفتم میل ندارم.
شیخ الحدیث می گوید: در مدت اقامت در مدینهی منوره خدمت ایشان رفت و آمد داشتم تا اینکه این سفر مبارک پایان یافت.
بعداز گذشت چند سال، هنگامی كه باری دیگر توفیق زیارت مدینه نصیب شد، جهت زیارت استاد، راه منزل وی را در پیش گرفتم؛ هنگامی که به منزل رسیدم، اطلاع دادند كه استاد مزمن شده و صاحب فراش هستند. پس از آن بنده را به اتاق ایشان راهنمایی كردند. هنگامی که وارد منزل شدم، متوجه شدم که استاد بر تخت دراز کشیده است؛ سلام عرض نمودم، جواب سلام را داده و فرمود: شما؟
گفتم: یوسف ایرانی!
گفت: چرا اوّل خودت را معرفی نکردی تا تو را در آغوش بگیرم؟ [گریهی شیخ الحدیث].
∗ ∗ ∗
گفتنی است در طول تاریخ اسلامی همواره علمای ربانی کوشش میکردند تا آواخر عمر خویش را در شهر زیبا و عاشقانهی پیامبر گرامی اسلام صلى الله علیه وسلم سپری نمایند و مولانا میرتهی هم از این جام سر کشید.
عبدالوحید عمرزهی