امام رباني، امام حديث، ابوسليمان داوود بن نصير الطائي الکوفي، محدث، ثقه، زاهد، عالمتر، فاضلتر و پارساترين زمان خود بود. پس از تحصيل علوم ابتدايي از امام اعمش و ابن ابي ليلى حديث آموخت؛ سپس در خدمت امام اعظم شرفياب شد و تا ۲۰ سال از او استفاده نمود؛ او از شاگردان ممتاز حضرت امام و عضو مجلس تدوين فقه بود. بسا اوقات اختلاف صاحبين را با رأي صائب خويش فيصله نموده، پايان ميداد. با توجه زهد و استغنايي كه داشت، از اينکه حضرت امام ابويوسف پست قضا را قبول كرد، مقداري منقبض گرديد و ميفرمود: استاد ما حضرت امام اعظم شلاق خورده و خود را در مهلکه انداخت، اما پست قضا را قبول ننمود؛ بنابراين ما بايد از او پيروي کنيم.
حضرت سفيان بن عيينه، ابن عليه و… در حديث شاگردان او هستند. امام يحيى بن معين و… او را توثيق نمودهاند و در سنن نسايي از ايشان حديث روايت شده است. محدث محارب بن دثار ميفرمود: اگر داوود طايي در امتهاي گذشته ميبود، الله تعالى او را در قرآن مجيد ذکر ميکرد. محدث ابن حبان نوشته است: داوود از زمرهي فقها بود و در مجلس حضرت امام ابوحنيفه حاضر ميشد؛ سپس شبانهروز به عبادت مشغول ميگرديد. به ايشان ۲۰ اشرفي ارث رسيده بود که با آنها تا زمان وفاتش زندگي گذراند.
هيچ گاه از برادر، دوست يا پادشاهي هديه قبول نکرد. حضرت عبدالله بن مبارک ميفرمود: با دنيا بايد تا حدي سر و کار داشت که داوود داشته است. نانها را در آب خيس ميکرد، وقتي که خوب حل ميشدند، آنها را مانند شربت مينوشيد و ميفرمود: تا زماني که من آنها را بجوم، ۵۰ آيه از قرآن تلاوت ميکنم، پس چرا عمرم را در خوردن نان ضايع گردانم؟!
آوردهاند که: روزي از قبرستاني گذشت، ديد زني ميگريد و صاحب قبر را با خواندن شعري چنين خطاب ميکند: اي يحيى! کاش ميدانستم که از دو رخسار گلگونت کدام يک زودتر پوسيده و کدام چشمت نخست نذر خاک ميشود!
با شنيدن اين شعر نقشهي بيثباتي دنيا بر دل او زياد اثر کرد و بيقرار شد و شتابان به محضر حضرت امام اعظم آمد، حضرت امام ماجرايش را پرسيد، او همهي واقعه را با امام در ميان گذاشت، امام فرمود: شما از مردم رو بگردانيد. چنانکه ايشان از دنيا کناره گرفت و گوشهنشين شد. پس از مدتي نزد حضرت امام آمد؛ امام فرمود: گوشهنشيني كار خوبي نيست؛ بلکه مناسب اين است که در ميان ائمه بنشينيد و سخنان آنان را بشنويد و خود خاموش بمانيد. ايشان بر حسب راهنمايي استاد خويش تا يک سال چنين عمل کرد و فرمود: با صبر يک سال کار سه سال را انجام داد.
امام محمّد ميگويد: من به محضر او ميرفتم و نسبت به مسألهاي سؤال ميکردم، اگر قلب او منشرح ميشد که از آن مسأله براي اصلاحم نيازي هست، جواب ميداد، ورنه تبسم فرموده رخ از من ميگرفت که ما کار داريم، ما کار داريم! (الجواهر المضيئة؛ و الحدائق الحنفية)
وي به سال ۱۶۰ هـ.ق. جهان را بدرود گفت. رحمه الله رحمة واسعة کما يحب ربنا ويرضىٰ.
مقدمه أنوارالباري/ ترجمه مولانا حسين پور