اهميت شهادتين و لزوم طاعات و عبادات

قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ:
«بُنِيَ الإِسْلاَمُ عَلَىٰ خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ.»

نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم اسلام را به خيمه‌اي تشبيه داد؛ چون مردم عرب در بدو امر بيابان نشين بودند، جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم مي‌خواست مطابق با درك و فهم آنها سخن بگويد تا مطلب را بهتر دريابند. براي بلند كردن خيمه در گذشته‌ها مردم نياز داشتند كه يك چوب بزرگي در وسط قرار بگيرد و چند تا طناب دور و بر آن قرار بگيرد و اين چوب وسطي را وقتي كه زير خيمه قرار داده و بلند كنند و از چهار طرف دامنه‌هايش به وسيله‌ي طنابها بسته شوند، خيمه قائم مي‌ماند و موجب استفاده‌ي مردم قرار مي‌گيرد. يقيني است كه اگر تنها چوب را در وسط خيمه بلند كنيم اما از چهار طرف بسته نشود، خود چوب به تنهايي خيمه را نگه نمي‌دارد و اگر از چهار طرف طنابها را ببنديم اما ستون وسطي نباشد، باز هم خيمه بلند نمي‌شود. جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم براي برقرار كردن و برگزار نمودن اسلام پنج چيز را در اين حديث مبارك ذكر فرمود: يكي شهادت به توحيد و هم‌چنين شهادت به رسالت، كه اين دو شهادت پشت سر هم بيخ و اساس دين مبين اسلام هستند كه اگر اين شهادت‌ها نباشند، گويا اسلامي در كار نيست. آن چيزي كه مردم را از كفر، شرك، انسان‌پرستي، چوب‌پرستي، گاوپرستي، ستاره‌پرستي و… نجات داده و خداپرست قرار دهد، همين گواهي دادن به توحيد و رسالت است. پس شهادت به توحيد و رسالت به منزله‌ي همان چوب بزرگ است كه خيمه را بلند مي‌كند.

اما براي اينكه ما بدانيم كه از ميان انسان‌ها كدام يك مسلمان است، بايد فرقي در مابين مسلمان و غير مسلمان باشد؛ زيرا خواندن كلمه‌ي لا إله إلا الله به طور متداوم هميشه از صبح تا غروب و از شب تا صبح لازم نيست كه بر زبان باشد و آن را ما گاهي هم ترك نگوييم؛ اقرار نمودن به لا إله إلا الله و به محمد رسول الله براي اظهار ايمان و بيزاري از كفر و شرك لازم است، اما اينكه ما از صبح تا غروب بنشينيم و فقط بگوييم: لا إله إلا الله، اين را الله تعالىٰ بر ما لازم قرار نداده است. پس وقتي كه ما به صورت متداوم اين كلمه را بر زبان نمي‌رانيم و گاهي كه به صورت اظهار ايمان يا به صورت ذكر آن را به زبان مي‌آوريم و گاهي ديگر به زبانمان نمي‌آيد، پس چه شخصي مي‌تواند پي ببرد كه آيا ما مسلمانيم يا غير مسلمان؟!

براي شناخت مسلماني ما خداوند متعال آن طنابهايي را كه اين خيمه را مستحكم ببندند و نگهداري كنند، آنها را بر ما لازم قرار داده، اما يكي كه به صورت علامت قرار گرفته و سبب امتياز مسلمان از غير مسلمان قرار گرفته نماز است؛ نبي اكرم صلى الله عليه وسلم مي‌فرمايند: «لَيْسَ بَيْنَ العَبْدِ وَ الشِّركِ إلَّا تَركُ الصَّلاةِ» [ابن‌ماجه: ۱۰۸۰]؛ براي اينكه ما بدانيم كه كدام يكي كافر است و كدام مسلمان است، براي شناخت مسلمانان خداوند متعال وظيفه‌ي نماز را مقرر فرموده است. هرگاه ما ديديم كه شخصي روزي پنج بار نماز مي‌خواند، پي مي‌بريم كه او مسلمان است. زكات هم لازم است، اما در سالي يكبار انجام مي‌گيرد؛ روزه هم لازم است، باز هم در سالي يك بار در يك ماه انجام مي‌گيرد؛ حج هم لازم است، اما در عمر يك بار؛ ولي آن‌چه مسلماني ما را مشخص مي‌كند و از كفار متمايز مي‌گرداند، نماز است.

الله تعالىٰ مي‌فرمايد: ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ [الروم: ۳۱]؛ نماز را به پا داريد و از جمع مشركان قرار نگيريد. اما اين نماز ما، هم‌چنين زكات، حج و روزه‌ي ما و ديگر اعمال صالح و نيك ما زماني به بارگاه الٰهي پذيرفته مي‌شوند و موجب اجر و پاداش قرار مي‌گيرند كه ما ايمان صحيح و درستي داشته باشيم. لهٰذا مهم‌تر از همه مسأله‌ي توحيد است؛ همه مي‌دانيم كه اصول دين سه چيز است: توحيد، نبوت و معاد. توحيد عبارت از اين است كه ما الله تعالىٰ را در ذات و صفاتش يگانه بدانيم و به جز او كسي ديگر را شايسته‌ي پرستش قرار ندهيم و معتقد بر اين باشيم كه تنها الله تعالىٰ است كه سزاوار است تا بردگي، غلامي و بندگي او به جا آورده شود.

عرب‌ها مي‌دانستند كه هدف لا إله إلا الله چيست؟ وقتي جناب نبي اكرم صلى الله عليه وسلم اين كلمه را بر كفار قريش عرضه نمود و آنها را دعوت داد كه بگويند: لا إله إلا الله، آنها استكبار نمودند، انكار كردند و كنار رفتند. در احاديث آمده است كه روزي جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم براي اينكه حق را اعلام بدارد و مردم را به سوي حق دعوت دهد كه در اين باره آيه‌اي نازل شده بود كه: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ [المائدة: ۶۷]؛ اي پيامبر! آن‌چه از جانب الله تعالىٰ بر شما نازل شده، آن احكام، قوانين و مطالب را به مردم برسان. و در آيه‌اي ديگر آمد: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ [الشعراء: ۲۱۴]؛ اي محمّد ـ صلىٰ الله عليه وسلم ـ!  خويشاوندان نزديك خود را از قهر و غضب خداوندي بترسان و آنان را برحذر بدار از اينكه وارد جهنم بشوند، از اينكه به كفر و شرك مبتلا باشند و به فسق و فجور گرفتار آيند؛ از اين چيزها آنها را كنار بزن، آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم براي اجراي اين قانون الٰهي بر كوه صفا ـ كه امروزه در گوشه‌اي از مسجد الحرام قرار گرفته و آن زمان خارج از مسجد و در وسط منازل بود ـ كه هر كس نيازي داشت بر آن بالا رفته و اعلام مي‌كرد، آن حضرت صلى الله عليه وسلم موافق به عرف آن زمان بالاي اين تپه‌ي كوه صفا مي‌رود و سپس قبايل مختلف قريش و عرب را فرا مي‌خواند، يكي يكي آنها را صدا مي‌زند كه يا بني فلان! يا بني فلان! تا اينكه همه جمع شدند و حتى كساني كه نمي‌توانستند شخصاً بيايند، نماينده‌اي فرستاده كه برويد محمّد امين بر بالاي كوه صفا رفته و صدايي بلند كرده، دعوت مي‌دهد، ببينيد چه مي‌گويد.

وقتي كه مردم دور و بر آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم جمع شدند، به آنها اظهار داشت كه: اي مردم! اگر من به شما بگويم كه پشت اين كوه قبيس لشكر جراري آمده و مي‌خواهد بر شما حمله كند، شبيخون زده و غارتگري نمايد، اموالتان را از دستتان بگيرد و زن و بچه‌هايتان را اسير كند و خودتان را كشته و از بين ببرد، آيا سخن مرا باور مي‌كنيد يا خير؟

چون تا اين زمان آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم چنين چيزي را كه با عقيده‌ي آنها برخورد داشته باشد، نگفته بود، همه گفتند: بله، ما سخن شما را كاملاً باور مي‌داريم. آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم با تأكيد بيان فرمود: اگر بالفرض يكي از شما جهت تأييد بالا بيايد و نگاهي بيندازد و چيزي را نبيند، باز هم سخن مرا مي‌پذيريد؟ گفتند: آري؛ زيرا امكان دارد پرده‌اي روي چشم‌هاي ما قرار گرفته و چيزي را نبينند، اما از زبان شما در اين مدت طولاني چهل و اندي سال كه گذشته، هرگز خلاف واقعه نشنيده‌ايم و گاهي هم ـ بلا نسبت ـ از زبان شما دروغي بر نيامده است و ما صد در صد سخن شما را قبول داريم.

آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم فرمود: «أنَا النَّذِيرُ العُريَانُ» [صحيح بخاري: ۶۴۸۲]؛ من نذير عريانم. در عرب مروج بود كه هرگاه يك شخصي مي‌خواست يك طايفه و قومي را از اينكه دشمن بيايد و بر سر آنها حمله كند، اطلاع و آگهي دهد، بالاي كوهي مي‌رفت و ازارش را باز كرده و آن را مي‌چرخاند و مردم كه مي‌ديدند كه اين شخص چادرش را از بدنش باز كرده و مي‌چرخاند، حتماً خطر بزرگي وجود دارد، پس به اين گونه افراد مي‌گفتند: نذير عريان؛ آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم فرمود: «أَنَا النَّذِيرُ العُريَان». اگر شما مي‌خواهيد كه از عذاب الٰهي نجات پيدا كنيد، از جهنم رهايي يابيد و به جنت راه يابيد، «قُولُوا: لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ، تُفلِحُوا»؛ شما لا إله إلا الله بگوييد، پيروز خواهيد شد. چون تا اين زمان آنان لفظ الله را به كار مي‌بردند و الله را مي‌پذيرفتند و مي‌گفتند: خالق آسمان و زمين الله است، خالق خود ما هم الله تعالىٰ است، اما اينكه تنها ما خدا را بپرستيم و غيرالله را كنار بگذاريم، اين برايشان مشكل در آمد و كلمه‌ي لا إله إلا الله همين را مي‌خواست. ديگران به جاي خود، نزديكترين كسي كه به آنحضرت صلىٰ الله عليه وسلم از همه نزديك‌تر بود، عموي آن حضرت صلى الله عليه وسلم بود برادر پدرش، كسي كه وقتي جناب نبي اكرم صلى الله عليه وسلم از مادر متولد شد و كنيزكش آمد و به او اطلاع داد كه اي ابولهب! شاد باش، مژده باد كه در خانه‌ي برادرت كه فوت كرده، پسري متولد شد، تولد پسر از برادر چيز خوبي است، ولي چنان برادري كه خودش زنده باشد و به پسردار شدنش كسي مژده دهد، چيز سنگيني نيست، زيرا اگر اين پسر نباشد، بار دوم اميد است كه پسر ديگري داشته باشد، ولي كسي كه مرده و خانمش هم باردار باشد و بگويند كه زايمان كرده و پسري به دنيا آورده است، اين واقعاً براي عمويي كه به ياد برادرش قرار گيرد، شادي‌اش حدي ندارد. ابولهب آن قدر شاد شد، آن قدر مژده‌ي بسيار بزرگي را يافت كه فوراً به كنيزك گفت: تو كه اين سخن را به من رساندي، آزادي. آن روز به تولد جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم براي اظهار مسرت و خوشي كنيزكش را آزاد مي‌كند، ولي امروز كه اين پيرمرد از زبان نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم كلمه‌ي لا إله إلا الله را مي‌شنود و اين با عقيده‌اش برمي‌خورد، به جاي اينكه شاد باشد كه برادرزاده‌ام به مقام پيامبري رسيده و دارد پيام‌هاي الٰهي را به ما مي‌رساند و ما بايد جلوتر از همه رفته و قبولش بكنيم، مشتي خاك برمي‌دارد و به صورت آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم پرتاب مي‌كند و مي‌گويد: تَبَّا لك سائرَ اليوم أَلِهٰذا جَمَعْتَنا ـ نعوذ بالله ـ؛ هلاك باشي ـ نعوذ بالله ـ به همين خاطر ما را صدا زده و جمع كردي.

چرا چنين كرد؟ زيرا معني لا إله إلا الله را دانست و اين با عقيده‌اش برخورد؛ از اين سبب دكتر اقبال لاهوري مي‌گويد:

چو مي‌گويم مسلمانم بلرزم /٭/ كه دانم مشكلات لا إله را

لا إله مشكلات دارد؛ زيرا معني لا إله إلا الله اين است كه به جز الله مالك كسي نيست، به جز الله رازق كسي نيست، به جز الله معبود كسي نيست، به جز الله خالق كسي نيست، به جز الله بيمار كننده كسي نيست، به جز الله شفا دهنده كسي نيست، به جز الله هيچ كار كننده‌اي نيست، فقط الله است و بس.

همه چيز را بايد از الله دانست و هر چه الله مي‌كند، همان مي‌باشد، آن‌چه الله نخواهد از كسي پيش نمي‌آيد. آناني كه بت‌ها را مي‌پرستيدند و آنها را شافي الأمراض و رزاق خود قرار مي‌دادند، آنها را مشكل‌گشا و حاجت‌رواي خود مي‌فهميدند، به يك مرتبه به اين‌ها بگويند كه اينها هيچ‌اند و تنها الله است، اين برايشان مشكل قرار مي‌گيرد. از اين جهت جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم اين شهادت توحيد و شهادت رسالت را آن چوب بسيار بزرگ خيمه قرار داد كه خيمه را بلند مي‌كند كه اگر اين شهادتين بيايند؛ شهادة بالتوحيد وشهادة بالرسالة، دين اسلام را كاملاً نگه مي‌دارد و مسلماني هم همين است.

بعد از اينكه ما يگانگي الله تعالى را معتقد شديم و باور داشتيم و در قلب ما يقين پيدا شد كه به جز الله كسي نيست، بعد به اين هم بايد گواهي بدهيم كه نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم نماينده‌ي الله است، او از جانب الله احكام الٰهي را براي ما آورده و آخرين پيامبر هم هست كه بعد از او تا قيامت پيامبر ديگري نخواهد آمد، دين او آخرين دين است و كتاب او آخرين كتاب؛ ما هم در دنيا آخرين امتي هستيم كه امت جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم قرار گرفته‌ايم. پس وقتي كه ما به اين گونه عقيده‌ي خود را پخته كرديم و در دل باور داشتيم كه معبود ما فقط الله است و به غير از او كسي نيست و جناب نبي اكرم صلىٰ الله عليه وسلم آخرين پيامبر اوست، پس آن وقت ما مسلمان مي‌شويم. اگر كسي در چنين وقتي سالخورده‌ي صد ساله‌اي هم باشد كه تمام زندگي‌اش را به كفر و شرك گذرانده و جز گناه كار ديگري هم نكرده، اما در آخر توفيق الٰهي شامل حالش گشت و در همين لحظات پاياني، لا إله إلا الله را خواند و فرصتي پيدا نكرد كه نمازي بخواند، حج كند، زكات بدهد و روزه بگيرد و فوراً مُرد، آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم درباره‌ي چنين اشخاص فرموده است: «مَن كَانَ آخِرُ كَلَامِهِ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الجَنَّةَ» [سنن أبي داود: ۳۱۱۶]؛ هر كسي كه آخرين كلام او لا إله إلا الله باشد و از دنيا برود، ولو اينكه هيچ نيكي‌اي نكرده، نه بعد از گفتن لا إله إلا الله از او گناهي صادر شد و نه نيكي‌اي انجام داد، بلكه فوراً مرگ به سراغش آمد، آن حضرت صلىٰ الله عليه وسلم مي‌فرمايند: داخل جنت مي‌شود.

پس لا إله إلا الله اين تأثير را دارد كه كافر، مشرك و بي دين و جنايت‌كار صد ساله را به محضي كه از ته دل بگويد: لا إله إلا الله و به زبان اقرار كند، وارد جنتش قرار مي‌دهد، بالاتر از اين چه مي‌تواند باشد؟! زيرا اين كلمه‌ي لا إله إلا الله، همه‌ي عقايد فاسد و باطل را از بين مي‌برد و مسلماني واقعي را به دست مردم مي‌دهد. اما ما وقتي كه ايمان خود را به آوردن كلمه‌ي لا إله إلا الله پخته كرديم، بايد علامت مسلماني را كه نماز باشد، با پايبندي انجام بدهيم و بدانيم كه اگر ما مسلمان شديم و با وجود مسلماني احكام اسلامي را درست انجام نداديم، جنايت‌هايي را كه در اسلام جنايت به حساب مي‌آيند، مرتكب شديم، بدانيم كه در مسلماني ما لكه آمده است. مسلماني داريم، ولي مسلماني سالم و صحيحي نيست. در صحيح بخاري [كتاب الجنائز] آمده است كه به حضرت وهب بن منبه گفته شد: أَلَيْسَ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللهُ مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ؛ اين كلمه كليد جنت است، اما حضرت امام وهب بن منبه رحمة الله عليه مي‌فرمايد: اگر كليد داراي دندانه نباشد، نمي‌تواند قفل را باز بكند. احكام اسلامي، نماز، روزه، زكات، حج و… دندانه‌هاي آن كليد هستند؛ اما ما تنها يك تكه آهني را برداريم و برويم قفل را باز كنيم، نمي‌شود، مگر اينكه آن را طوري سوهان بزنند و در بياورند كه پيچ و مهره‌هاي قفل را باز كند. پس اگر ما بعد از گفتن لا إله إلا الله عمري يافتيم و باز احكام الٰهي را مراعات نكرديم و آنها را درست ادا ننموديم، بدانيم كه اين مسلماني ما مسلماني واقعي نيست. اگر مسلماني واقعي مي‌شد، ما حتماً شرايط اسلاميت و مقتضاي آن را از خود نشان مي‌داديم كه بالاترين چيزش نماز است. خداوند متعال به ما و شما توفيقي عنايت فرمايد كه ما و شما هم دين و ايمان خود را پخته كنيم و احكام اسلامي را كاملاً انجام دهيم؛ مخصوصاً نماز را و به ويژه نمازهاي صبح و عشاء، مساجدي كه ما با اين قشنگي و زيب و زينت ساخته‌ايم، آبادي‌اش وابسته به نماز خواندن است. پيامبر صلىٰ الله عليه وسلم مي‌فرمايند: زماني مي‌آيد كه: «مَسَاجِدُهُم عَامِرَةٌ وَهِيَ خَرَابٌ مِنَ الهُدَىٰ»؛ مساجد از نظر ساخت و ساز خيلي قشنگ‌اند، ولي از هدايت مخروبه هستند، جماعت در آنها كم است، جوانان به نماز نمي‌آيند، پيرمردها نمي‌آيند، كاسب‌ها نمي‌آيند، يا اگر مي‌آيند عده‌ي كمي مي‌آيند و اغلب نمي‌آيند، اگر اينها به اين كيفيت باشند بدانند كه در مسلمانيشان نقص وجود دارد؛ خداوند اين نقص‌ها را از ما بردارد.

سخنراني ايراد شده در مسجد جامع بريزگ، هرمزگان ۵/ ۱۲ /۹۲ •

همچنین ببینید

در جمع طلاب و علمای خواف: شهیدی با گریه بر نمی‌گردد، بکوشید تا شهیدی‌ها پدید آید

شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین‌پور، مدیر عین العلوم گُشت و دبیر کل شورای …