در سورهي فاتحه ابتدا حمد و ستايش خداوند بيان شده، سپس به اين نكته كه عبادت تنها براي او مخصوص است و غير از او كسي ديگر شايستهي عبادت نميباشد، اعتراف شده است؛ گويا انسان ميخواهد بين خود و خالق خويش پيمان وفاداري منعقد كند. پس از آن مهمترين نكته دعاست كه حاوي كليهي مقاصد انسان بوده و در آن فوايد بسيار و مسائل ضمني ديگر وجود دارد كه اهم آنها به شرح زير است:
طريقهي دعا خواستن
با اين شيوهي سخن به انسان آموخته شد كه هرگاه بخواهد دعايي به درگاه خدا بنمايد، طريقهاش اين است كه نخست حمد و ثناي او را به جا آورد، سپس پيمان وفاداري خود را مبني بر اينكه به جز او كسي ديگر شايستهي بندگي نيست، تجديد كند و غير خدا را به معناي واقعي مشكلگشا و حاجتروا نداند؛ آنگاه براي آرزوي خود دست دعا به درگاه باري تعالى دراز كند. دعايي كه بدين طريق خواسته شود، يقيناً اجابت خواهد شد. (أحكام القرآن، جصاص)
هنگام دعا كردن، دعايي را انتخاب كند كه در عين اختصار، دربرگيرندهي كليه مقاصد انسان باشد؛ مانند دعاي هدايت به راه راست؛ زيرا اگر راه او در امور دين و دنيا راست باشد، هيچ وقت خطر تصادم و نقصان برايش پيش نميآيد. آري! در اينجا هدف، آموختن حمد و ثنا از سوي خداوند متعال به بندهاش ميباشد.
حمد و ثناي حق تعالى وظيفه فطري انسان است
نخستين جملهي اين سوره تعليم و ترغيبِ حمد و ستايش باري تعالى است؛ اصولاً حمد در قبال نعمت يا صفتي صورت ميگيرد، در حالي كه اينجا از نعمت يا صفتي سخن به ميان نيامده است. بايد گفت: در اينجا اشاره به اين نكته است كه نعمتهاي خداوند بيشماراند و هيچ انساني نميتواند به همهي آنها احاطه داشته باشد؛ زيرا قرآن خود در اين مورد فرموده است: «وَإِنْ تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» [إبراهيم: ٣٤]؛ يعني: «اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد، از عهدهي شمارش آن بر نميآييد.»
اگر انسان عالم طبيعت را رها كرده، تنها نگاهي به وجود خود بيندازد، خواهد ديد كه وجودش عالم كوچكي است كه حاوي تمام خصوصيات عالم بزرگ ميباشد؛ به عنوان مثال بدن او همانند زمين است و موهاي او به مثابهي نباتات و استخوانهايش مانند كوهها و رگها و عروق ـ كه خون در آنها جريان دارد ـ همانند چشمهها و نهرهايي است كه در زير زمين جاري ميباشند. انسان تركيبي از دو عنصر جسم و روح ميباشد و آشكار است كه آنچه برايش اصالت داشته و قدر و قيمت دارد، روح است و جسم تابع او و در مرحلهي پايينتري از آن قرار دارد. پزشكان فيزيولوژيست كه بدن انسان را مورد آزمايشهاي گوناگون قرار دادهاند، اذعان نمودهاند كه در پستترين جزء بدن انسان، خداوند تقريباً پنج هزار مصلحت و منفعت به وديعت نهاده و با قدرت كامل خود در بدن انسان بيش از سيصد مفصل به گونهاي مستحكم قرار داده كه با وجود حركت دائمي در طول عمر انسان ـ كه عموماً شصت يا هفتاد سال و گاهي بيشتر ميباشد ـ نه ساييده ميشوند و نه نيازي به تعمير و مرمت پيدا ميكنند. اگر به جاي اين اعضا و مفاصل، آهن و فولاد كار گذاشته ميشد، ساييده شده، از بين ميرفتند. خداوند ميفرمايد: «نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَآ أَسْرَهُمْ» [انسان: ۲۸]؛ يعني: «ما انسان را آفريدهايم و مفاصل او را محكم ساختهايم.»
بر اثر اين استحكام است كه اعضاي ياد شده، با وجود نرم و نازك بودن طبق عادت تا هفتاد سال كار ميكنند. از اعضاي گوناگوني كه خداوند به انسان عطا فرموده؛ به عنوان مثال چشم را در نظر بگيريد، مظاهري كه خداوند از حكمت بالغهي خود در آن به وديعت نهاده، پس از صرف يك عمر مطالعه، به آساني قابل درك نميباشند. اگر عمل يك چشم به هم زدن را محاسبه كنيد، با تحير خواهيد ديد كه حق تعالى چه نعمتهاي فراواني در اين عمل يك چشم به هم زدن قرار داده است؛ زيرا همين كه چشم به چيزي نظر بيندازد و آن را ببيند، همان طور كه نيروهاي داخلي آن فعال هستند، موجودات خارجي خدا نيز در آن سهم بزرگي دارند.
اگر پرتو آفتاب نباشد، چشم نخواهد ديد، همچنين تابش آفتاب نياز به فضا دارد و انسان براي به كار انداختن چشم و عمل ديدن، نيازمند هوا، غذا و چيزهاي ديگر ميباشد. بديهي است كه براي يك بار نظر انداختن چشم به چيزي، كليهي نيروهاي عالم خارج در آن تأثير دارد. آنچه گفتيم درباره يك چشم به هم زدن بود تا چه رسد به اينكه چشم در طول عمر روز و سال و سرانجام عمر انسان چندين بار عمل ديدن را انجام ميدهد و در طول عمر اين عمل چه قدر تكرار ميشود كه شمارش آن از حيطهي قدرت انسان خارج است. همچنين است كار دست، پا، زبان، گوش و ساير اعضا كه در همهي آنها تمام نيروهاي جهان خارج سهيم بوده، كار آنها صورت ميگيرد.
اين همان نعمتي است كه هر انساني اعم از شاه و گدا مشمول آن ميباشد و امتيازي بين آنها وجود ندارد. كليهي نعمتهاي بزرگ خدا، عام است كه هر كسي ميتواند از آنها استفاده نمايد؛ مانند استفاده از آسمان، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان ثابت، سيّارات و تمام موجودات فيمابين كه سود آن به هر حيواني ميرسد. پس از ذكر نعمتهاي ياد شده نوبت به نعمتهاي خصوصي خداوند ميرسد كه آنها را به اقتضاي حكمت خود كم و بيش به همهي افراد انسان عطا ميفرمايد؛ مانند مال و ثروت، مقام و عزت، آرامش و استراحت.
بديهي است كه كليهي افراد انسان از نعمتهاي عمومي پروردگار به يك نسبت بهره گرفته و سهمي برابر دارند؛ مانند استفاده از آسمان و زمين و تمام موجودات آن. اين نعمتها در مقايسه با نعمتهاي خصوصي اشرف بوده و داراي اهميت بسزايي ميباشند. اما به علت تعميم آن در مورد همه افراد انسان، توده مردم به آنها چندان توجهي نميكنند؛ بلكه دقت آنها بيشتر روي پديدههاي اطراف مانند خوردنيها، نوشيدنيها، ساختمانها و چيزهاي ديگر متمركز ميگردد.
به هر حال، آنچه شرح آن گذشت، نمونهي كوچكي از نعمتهاي بيكران إلٰهي است كه هر لحظه از سوي خدا به انسان ميرسد. پس لازم است انسان با تمام وجود، ذاتي را كه چنين احسان و انعامي در حق او نموده، حمد و ستايش كند و در تمام لحظات حال و آينده به شكر او مشغول باشد. بدين جهت قرآن نيز با توجه به اقتضاي فطري انسان در آغاز اوّلين سورهي خود كلمهي «الْحَمْد» را آورده است و حمد و ثناي خداوند، عبادت بزرگي محسوب ميشود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم فرموده است: «هر گاه خداوند متعال به بنده خود چيزي عطا كند و او بر آن نعمت «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» گويد، چنين است كه گويي در مقابل آنچه از خدا دريافت نموده، چيز بهتر به خدا ارزاني داشته است.» (قرطبي؛ از ابن ماجه [۳۸۰۵]، به روايت انس رضي الله عنه)
در حديثي ديگر آمده است: «اگر تمام نعمتهاي موجود در جهان به يك شخص برسد و او در برابر آنها فقط الْحَمْدُ لِلّٰهِ بگويد، اين الْحَمْدُ لِلّٰهِ گفتن، از همهي آن نعمتها برتر خواهد بود.» قرطبي ميگويد: به اعتقاد بعضي از علما تكلم به «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» خود نعمتي است كه در رأس همه نعمتهاي جهان قرار دارد. در حديث صحيح آمده است: «الْحَمْدُ لِلّٰهِ، يك جانب ترازوي عمل را پر ميكند.» [صحيح مسلم: ۲۲۳]
حضرت شقيق بن ابراهيم بلخي حقيقت حمد را چنين بيان ميكند: «هرگاه خداوند به شما چيزي عنايت فرمايد، نخست عطاكننده را بشناسيد؛ سپس بر آنچه عطا فرموده خشنود باشيد و سرانجام تا زماني كه نيروي عطا شده در بدن شما وجود داشته باشد، به نافرماني از دستوراتش نزديك نشويد.» (قرطبي)
دومين كلمه در اينجا «لِلّٰهِ» است؛ در ابتداي اين كلمه حرف لام آمده و طبق قواعد عرب به آن لام اختصاص گفته ميشود كه بر ويژگي حكم يا صفتي دلالت ميكند. در اينجا بدين معني است كه نه تنها حمد و ستايش كردن وظيفهي انسان است، بلكه اين حمد و ستايش مخصوص ذات پاك خداوند ميباشد و در حقيقت به غير از او كسي ديگر شايسته و لايق حمد و ثنا نميباشد. البته همراه اين نعمت، خداوند نعمت ديگري نيز جهت تهذيب اخلاق به انسان عنايت فرموده است و آن اجازهي سپاسگزاري از افرادي است كه توسط آنها نعمتهاي خداوند به انسان ميرسد؛ زيرا اگر شخص از نيكيهاي ديگران تشكر نكند، شكر نعمتهاي خدا را نيز به جا نخواهد آورد.
خودستايي براي هيچ كس جايز نيست
هيچ كس اجازه ندارد از خود تعر يف و ستايش نمايد؛ در آيهي ۳۲ سورهي نجم چنين آمده است: «فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ»؛ «شما نسبت به خود ادعاي تزكيه نكنيد؛ زيرا خدا ميداند كه متقي چه كسي است.»
در حقيقت مدار مدح و ثنا از انسان داشتن تقوى است و ميزان تقواي هر كس را خدا ميداند كه تا چه حد است و اينكه خداوند انسان را متوجه حمد و ثناي خود ميسازد، بدان جهت است كه انسان ناتوان لياقت و شناخت آن را ندارد كه بداند چگونه و با چه كيفيتي حمد و ثناي جلال و عزت خداوند رابيان كند؛ چون كسي شايستگي آن را ندارد كه بر حسب شأن إلٰهي بتواند او را حمد و ثنا گويد. رسول اكرم صلى الله عليه وسلم فرموده است: «لَا أُحْصِيْ ثَنَاءً عَلَيْكَ» [صحيح مسلم: ۴۸۶]؛ «من نميتوانم آن طوري كه حق ثنا گفتن تو است، تو را ستايش نمايم.»
بدين جهت است كه حق تعالى خود طريقه حمد و ثناي خويش را به انسان آموخته است.
كلمهي «رَبّ» نام ويژهي خدا ميباشد و كاربرد آن براي ديگران جايز نيست
واژهي ”ربّ“ به كسي اطلاق ميشود كه مالك چيزي باشد و نسبت به تربيت و اصلاح آن تدبير و مراعات كامل نمايد. بديهي است كه ربّ تمام كاينات، غير از خدا كسي ديگر نميتواند باشد؛ بنابراين كلمهي ياد شده، مختص خدا بوده و تنها بر او قابل اطلاق است.
گفتن ربّ بر غير خدا جايز نيست؛ حتى در حديث صحيح مسلم از اينكه غلام و بردهاي به آقاي خود رب بگويد، ممانعت به عمل آمده است. [صحيح مسلم: ۲۲۴۹] اما هنگام اضافه شدن آن به كلمهي خاص ديگري در مورد انسان وغيره به كار ميرود؛ مانند ربّ المال، ربّ الدار وغيره. ( قرطبي)
• معارف القرآن/ ترجمه مولانا حسين پور