شیخ الحدیث مولانا سید محمّد یوسف حسینپور مدیر مدرسه عین العلوم گشت و دبیرکل شورای هماهنگی مدراس علوم دینی سیستان و بلوچستان، روز جمعه (۱۰/ ۱۰/ ۹٥) در مراسم نماز جمعه اهل سنت شهرستان زابل حضور یافت و در جمع علما و مردم این شهر در مورد اهميت روآوری به تعالیم قرآن و اجتناب از شرک و بدعات به ایراد سخن پرداخت.
اسلام برترین احسان خداوندی است
مولانا حسینپور در ابتدا با شکر و سپاس از خداوند متعال گفت: هزاران در هزار سپاس که خداوند به لطف و کرم و احسانش ما را مسلمان قرار داد و از نوع بشر شأن خصوصی و امتیازی به ما عنایت فرمود. اگر ما به امروزمان نگاهی بیندازیم و به گذشتهمان نیز برگردیم و تاریخ را تا حدی مطالعه کنیم و از احوال گذشتگان آگهی یابیم، بهتر میتوانیم قدر و قیمت نعمتهای الهی و انعامات خداوندی را بجا بیاوریم. در بدو آفرینش که خداوند متعال پدر بزرگتر ما و شما، حضرت آدم و مادر بزرگمان حضرت حوا – علیهما الصلاة والسلام – را خلق کرد و آنان را در قرب خویش جای و اسکان داد، قدردانی نعمت انسانیت در وجود آنان به طور کامل وجود داشت و این نعمت خلقت را درست قدردانی کردند، اما قانون اینطوریست که هر کس چه نعمت و چه جایزهای را از کسی بگیرد، با گذشت مدت کوتاهی از احسان محسن مقداری فراموشی و نسیان بر انسان غلبه پیدا میکند؛ از اینجا بود وقتی که حضرت موسى – علیه الصلاة والسلام – قوم بنی اسرائیل را از چنگال فرعون ظالم نجات داد، دشمن آنان فرعون با لشکرش در دریای قلزم غرق گردید اینها به کنار شهری گذر کردند که در آنجا بتپرستی بود، به همین زودی نعمت نجاتی را که الله تعالى به آنها داده بود، فراموش کردند و تقاضای کفر کردند که ﴿اِجْعَلْ لَنَا إِلٰهاً کَمَا لَهُمْ آلهة﴾؛ «ای موسى! برای ما هم اینگونه بتها و معبودهای باطلی که اینها دارند برای ما هم درست بکن.» هدفم این است که انسان فراموش کار است.
مدیریت عین العلوم در ادامه تصریح کرد: انسان به جای سپاسگزاری از خدا کفران نعمت میکند؛ همین چیز سبب قرار گرفت که در نسل حضرت ابراهیم – علیه الصلاة والسلام – که در آن بنی اسرائیل نیز بودند، آنگونه کفران نعمت پدید آید که از پیامبر وقت تقاضای کفر کردند، اما در بنی اسماعیل هم در کنار کعبهای که الله تعالى حضرات ابراهیم و اسماعیل – علیهما السلام – را دستور داده بود که این خانهی مرا برای عبادتگزاران بسازید تا در آنجا خدای واحد و لا شریک را عبادت کنند، به مرور زمان بعد از چندین قرن شخصی به نام ”عمرو بن لحی“ پدید آمد که همان تقاضای کفر و شرکی را که بنی اسرائیل از حضرت موسىٰ کرده بود، اینجا از بنی اسماعیل هم پدید آمد که بتهایی را از عراق و جاهای دیگر وارد مکه کردند. کعبة الله که جهت پرستش خدای یگانه ساخته شده بود، بتکده قرار گرفت. ۳٦۰ بت کم و بیش دور بر و داخل کعبه قرار داشت و مرکز توحید به مرکز شرک تبدیل شده بود. روی زمین فساد، ناهنگامی، ناهنجاری، تغییر عقیده، تغییر اخلاق و تغییر اعمال همه طوری سرایت کرد که هیچ فردی از افراد بشر باقی نمانده بود که راهی جهنم نگردد.
عالم برجستهی اهل سنت کشور با ترسیم دورنمای اوضاع دینی تاریخ قبل از اسلام دو قارهی کهن اروپا و آسیا خاطر نشان کرد: بزرگترین مناطق آباد کره زمین عموماً آسیا و اروپا هستند، آسیا به آتشپرستی و بتپرستی مبتلا شد و اروپائیان هم به پیغمبرپرستی روی آورده بودند؛ پرستش خدای یگانه از این مناطق معمورهی کاینات جهانی برچیده شده بود. چنین شخصی که الله یگانه را پرستش کند، بهصورت ندرت و کمیاب بود. شاید در گوشه و کناری از جهان یکی پیدا میشد یا نمیشد! چنانکه در زندگینامه حضرت سلمان فارسی – رضی الله عنه – میآید كه ایشان حدود ۳۰۰ سال کم و بیش عمر کرد و در این مدت در جستجوی حق بود و برای اینکه خدای یگانه را عبادت کند، از منطقهای به منطقهای و از پیش استادی به پیش استادی دیگر نقل مکان میکرد؛ علتش این بود که خداپرستی به صورت عمومی از دنیا برچیده شده بود.
قرآن مجید نسخهی شفابخشی است
مولانا حسینپور در ادامه سخنانش با استناد از آیه ﴿وَکُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا﴾، مردم را به شکر و سپاسگزاری از نعمت بعثت پیامبر اسلام – صلى الله علیه وسلم – فراخواند و گفت: شما همگان در پرتگاهی از آتش قرار گرفته بودید که خداوند متعال شما را از آنجا نجات داد. در این زمان مردم مناطق آباد کره خاکی به بتپرستی، انسانپرستی و پرستش غیرالله مشغول بودند که ناگهان لطف و احسان خداوندی به جوش آمد و بر حال بندگانی که بر پرتگاه جهنم قرار گرفته بودند، رحم فرمود و جناب محمّد – صلى الله علیه وسلم – را مبعوث کرد؛ چنانکه میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدىٰ وَدِيْنِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّيْنِ کُلِّهِ﴾، و به ایشان – صلى الله علیه وسلم – كتابی به نام قرآن و فرقان عنایت کرد تا فرقی بین حق و باطل و بین خوب و خراب قایل باشد و هر یکی را از دیگر ممتاز گرداند. آنحضرت – صلى الله علیه وسلم – قرآن مجید را در میان امت محمّدی – على صاحبها الصلاة والسلام – پیاده نمود و به اجرایش درآورد. قرآن مجید هرگونه علت و مرض را شفا بخشیده و بیماریهایی را که دامنگیر انسانیت هستند، از بین ببرد.
ایشان در فرازی از سخنانش به امراض روحی اشاره كرد و گفت: هر چه که به صحت و تندرستی انسان ضربه وارد میکند، آن را به لفظ ”مرض/ بیماری“ تعبیر میکنیم اعم از اینکه این بیماری با بدن انسان برخورد داشته باشد یا با روح او. ما و شما که عموماً مادیگرا هستیم و چشم ما بر مادیت قرار گرفته است، هرگاه لفظ مرض را میشنویم فکر میکنیم که مراد از مرض آن بیماری متعلق به بدن است؛ حالآنکه در قرآن مجید چنین کلماتی هم وارد شده است كه: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾؛ بیماری گاهی در دلها تأثیر میگذارد. لذا بیماری تنها آن نیست که بر مادیت ما اثر وارد کند، بلکه بدترین بیماری آن است که به روح ضربه وارد میکند؛ زیرا اگر بدن ما – خدا نخواسته – به علالت و نادرستی برخورد کند، نهایتش این است که در این جهان عمر ما را میگیرد و بدن به علت شدت آن بیماری، سواری قابلی برای روح قرار نمیگیرد وآن را زیر خاک قرار میدهیم. اما اگر بیماری و مرض به روح ما متعلق باشد، روح هم در این جهان، هم در عالم برزخ و هم در عالم قیامت ناراحت میشود. الله متعال این بیماری را مهم گرفته و برای شفای آن برنامهریزی کرده است. طبیب حاذق آن، پیغمبر وقت است كه رهنمودهای او روح را از بیماری نجات میدهد.
مدیر عین العلوم گشت قرآن مجید را نسخه شفابخش الله تعالىٰ توصیف كرد و گفت: خداوند برای علاج امراض نسخه شفای قرآن مجید را در اختیار ما گذاشته و میفرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾؛ قرآن معجزه زندهی محمّد – صلى الله علیه وسلم – در میان ما و شما موجود است و تأثیرات عجیب و غریبی دارد، هم از نظر علمی و هم از نظر تأثیرات ظاهری. اگر ما قرآن مجید را درست تلاوت کنیم و قرائتش را درست انجام بدهیم، بر بیماریهای ظاهری که به بدن تعلق دارند، قرآن را خوانده و دعا کنیم، خداوند متعال بیماریهای جسمی و ظاهری ما را بهوسیلهی قرآن شفا میبخشد.
بزرگترین بیماری روحی، شرک و انکار خداست
مولانا محمّد یوسف در ادامه افزود: خداوند متعال میفرماید: ما قرآن مجید را نازل کردیم که شفا و رحمتی است از جانب الله تعالىٰ برای برطرف کردن بیماریهای روحیتان. بیماریهایی که به روح ما تعلق دارند و روح ما را مورد زجر قرار میدهند و روح ما را شایسته این نمیکنند که استراحتی داشته باشد، آن بیماری چیست؟ نخست عقیده را بگیریم:
– اگر ما آمدیم بهجای معبود خودکه بر ما این وجود را عنایت کرده و برای بقای وجودمان برنامه ریخته است، از نعمت وجودش منکر شویم، نعوذ بالله خدایی خدا را، قدرت او را و صفات او را انکار بکنیم، کمونیست و دهری قرار گیریم و بگوییم همه چیز از طبیعت ساخته میشود و به خالق طبیعت بر نگردیم، این وقت این ضربهای است که به روح ما وارد شده آن را از بین میبرد. الله تعالىٰ در این باره میفرماید: باری این مردم چنان منکر قرار گرفتند که میگویند: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ﴾. آنان به طور کلی به طبیعت رفته، خالق طبیعت را فراموش کردند و انکارش ورزیدند.
– برخی دیگر کسانی هستند که خالقیت خالق را تا حدی اقرار میکنند، اما در ضمن اینکه به خدای تعالىٰ قایل هستند، الله را به گونهای به مردم معرفی میکنند که نعوذ بالله! الله متعال مانند انسانهاست. این فراد مشبهه هستند که تشبیه میآورند.
– یا برخی طوری میگویند که بعضی از بندگان الله تعالىٰ در عبادت و تحصیل قرب الٰهی به جایی رسیدند که نعوذ بالله آن قدرتی را که خدای متعال دارد اینها نیز دارند. از یک طرف تشبیه میآید و از طرف دیگر شرک؛ قبل از اسلام عموم مردم به همین شرک مبتلا بودند، امروزه اگر اکثریت کفار جهان را بررسی کنیم درمییابیم که آنان به همین نوع شرک مبتلایند، اما چنین کسانی که وجود باری تعالىٰ را انکار ورزند و خدایی خدا را کاملاً منکر شوند، کمتراند.
سحر عملی كفرآمیز است و ساحران کافر
بزرگعالم اهل سنت با اشاره به رواج سحر و افسون و دوری از قرآن كریم، خاطرنشان كرد: مشکلی که امروزه برای ما پیش آمده، این است که برخی از ما به نام ملّا، صوفی و عابد طوری درآمدهاند که بهجای قرآن؛ کلمات سحر، منتر، کفر و شرکآمیز را به کار میبرند و اینگونه دم و تعویذ میدهند. اینگونه ملاها به جای اینکه هدایتگر باشند، گمراهكننده هستند. قرآن مجید کلمات سحر و عاملان آنها را به صراحتاً ”کفر“ اعلام كرده و میفرماید: ﴿وَمَا کَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلٰکِنَّ الشَّيَاطِيْنَ کَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسِ السِّحْرَ﴾؛ عموم مردم به علت کمسوادی دینی میبینند که مثلاً شخصی به شكل عالمی درآمده است، برای دم و تعویذ گرفتن پیشش میروند و فکر میکنند که دارد قرآن را به ما تعلیم میدهد، اما نعوذ بالله از طرفی او به سحر و جادو مبتلاست یا بر آنان سحر و جادو میکند، چنین فردی هم ایمان خود را از بین برده و هم ایمان آن مسلمان را!
شیخ الحدیث مولانا حسینپور در ادامه سخنانش، ایمان را وسیله نجات از جهنم دانست و گفت: ایمانی را که شما با چه مشکلاتی بر خلاف نفس و امور طبیعی حاصل کردهاید تا خدا را بشناسید و به وسیلهی خداشناسی، روحتان نجات دائمی را از جهنم و از هولناکی و وحشتناکی آن پیدا کند، آن را به خرافات مبتلا نکنید. هر کس در هر سطحی باشید، اگر او پایبند قرآن مجید است و از دایره تعلیمات قرآنی این طرف و آنطرف نمیرود، عمل، روش و کردار او قابل تقلید است که از او پیروی کنیم و مطابق با آن زندگیمان را درآوریم، ولی – خدا نخواسته – مُلائی چنین در آمد که به سحر و ساحری مبتلا شد، نه اینکه مُلا و مؤمن است، بلکه او کافر است از او باید اجتناب کرد؛ زیرا قرآن به صراحت میگوید: ﴿وَلٰکِنَّ الشَّيَاطِيَنَ کَفَرُوا يُعِلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ﴾. تعلیم دادن سحر، عمل به سحر و معتقد بودن به درستی سحر، همه اینها کفر هستند، ما باید ایمان خود را حفظ کنیم، ایمان را محفوظ بداریم.
باید تعلیمات قرآن درست در زندگی پیاده شود
مؤسس و دبیر كل شورای هماهنگی مدارس اهل سنت استان اهمیت فوق العاده تعلیم و تعلم قرآن مجید را بیان داشته و افزود: قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ هٰذَا القُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾؛ قرآن به شما راه راستتر را نشان میدهد. اما متأسفیم با وجود اینكه اهل قرآن قرار گرفتیم، از تعالیم قرآنی فاصله گرفتهایم. خدا نخواسته طوری نباشد که خداوند به قوم یهود/ بنیاسرائیل کتاب تورات را عنایت کرد، اما به جای اینکه بر آن عمل کنند، در آن تغییرات آوردند. خداوند خطاب به علمای بنی اسرائیل میفرماید: آنان مانند خری هستند که بر پشتش کتابها چیده شده، اما از داخل کتابها آگهی ندارند. اگر ما هم قرآن مجید را بگیریم و ببوسیم و بر چشم بگذاریم، اما بر آنچه قرآن میگوید، عمل نکنیم – نعوذ بالله – در آن وقت ما نیز همانند علمای یهود قرار میگیریم. لذا سعی کنیم که تعلیمات قرآن در میان ما درست پیاده شوند و عمل ما مطابق به تعلیمات قرآنی باشد تا اینکه ایمان و اعمال ما موجب نجات ما قرار بگیرند.
مولانا محمد یوسف ادامه داد: آنچه برای ما مهم است این است كه خود و زن و فرزندان و خویشاوندان را به گونهای تعلیم و تربیت کنیم که از گرفت و عذاب خداوند متعال نجات یابند؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿قُوْا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِيْکُمْ نَارًا﴾؛ به فكر نجات خود و خانواده و افرادی که زیر تربیت شما هستند، از جهنم باشید. بنگریم ما در دنیا نسبت به خانواده و اهل وعیال خود چه اندازه شفقت داریم، اگر فردی از آنان به بیماری ظاهری/ جسمی مبتلا باشد، از این دکتر به آن دکتر و از آن شهر به آن شهر در تلاش دکتر مناسبتری هستیم تا داروی بهتری را به دست بیاوریم و خانواده را از این مهلکه نجات دهیم. این مهلکه که به بدن ما تعلق دارد، نهایتش مرگ است؛ اگر چنانچه عقیده، اخلاق و اعمال درستی داشته باشیم مرگ برای ما ضرر نیست؛ زیرا بعد از این مرگ، حیات ابدی برای ما وجود دارد، مشکلات دنیوی از بین میروند و خوبیهای آخرت به ما دست میدهند. ولی اگر – خدا نخواسته – بیماری ما متعلق به بدن نباشد و به روح تعلق داشته باشد، پس در آن وقت روح، برای همیشه در جهنم قرار میگیرد.
به قرآن دامن بزنیم تا به خدا برسیم
وی در ادامه افزود: در حدیث آمده است که آنحضرت – صلى الله علیه وسلم -، از جنگ بدر برگشته بود، مادر حارثه كه پسرش به شهادت رسیده بود در خدمت حضرت – صلى الله علیه و سلم – حاضر شد؛ ولی نه در عین معرکه بدر، وقتی كه میخواستند رختخوابها را بر سواریها بندند – یا بر زمین گذارند -، تیری ناگهانی به او اصابت کرد. برخی گفتند: چون از دست کفار کشته نشده است؛ جنّتی نیست. مادرش به خدمت آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – آمد و گفت: یا رسول الله! شما میدانید که محبت این پسر در قلب من تا چه اندازه است ،اگر او به سبب این شهادت به جنت رفته است، من صبر میکنم و قانع میشوم و آرامش مییابم؛ ولی اگر – خدا نخواسته – به جهنم برود هر اندازه از دستم برآید، گریه و زاری میکنم. ببینیم این مادر چقدر هوشیار بود، رفتن از این دنیا كه هست، اما رفتن بدانجا چه طور است؟ اگر به آن راه است، موجب شادی است و اگر به این راه است، موجب غم است. مرگ، ما را از این دنیا میبرد، اما بعد از این مرگ آیا به جنت رفتیم، اگر این طور باشد، موجب شادی است. از اینجا بود که مسلمانان در جهادهای اسلامی قربانیها میدادند و شهید تقدیم میكردند و خوشحال بودند.
شیخ الحدیث در پایان تأكید کرد: آنچه برای من و شما مهم است، این است كه تعلیمات عالیه قرآن مجید را از دست ندهیم، سعی کنیم که اهل و خانوادههای ما با قرآن آشنا گردند، تعلیمات قرآنی در بین ما پیاده شود، چه بزرگ باشیم و چه کوچک؛ زمانیکه پیامبر اسلام – صلى الله علیه وسلم – آمد و دین الٰهی را به صحابه عرضه نمود، پیرها، جوانان، بچهها، مردان و زنان تعلیم گرفتند و همگی با تعالیم قرآن آشنا شدند و مسلمان واقعی قرار گرفتند. ما و شما که الآن مسلمان قرار گرفتهایم، خود را با تعلیمات قرآنی آشنا کنیم و دست به دامن قرآن بزنیم تا قرآن مجید ما را به خدا برساند.