واقعهاي عبرت آميز
﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ المَوتُ وَلَو كُنْتُم فِي بُروجٍ مُشَيَّدَة﴾ [سورهي نساء، آيهي ۷۸]
هر كجا كه باشيد، فرا ميگيرد شما را مرگ، اگر چه در قلعههاي مستحكم باشيد.
﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ المَوتُ﴾؛ الله تعالى در اين آيه ترديد كساني را كه ميخواستند از جهاد باز مانند، برطرف كرد كه شايد به علت خودداري از جهاد ميتوان از مرگ هم نجات يافت؛ بنابراين فرمود: روزي مرگ به سراغ شما خواهد آمد، هر كجا كه باشيد، شما را در خواهد يافت؛ پس وقتي كه چنين است، روگرداني شما از جهاد فايدهاي نخواهد داشت.
حافظ ابن كثير در ذيل اين آيه واقعهي عبرت آميزي را به روايت ابن جرير و ابن ابي حاتم از مجاهد نوشته است كه در امتهاي پيشين زني بود كه وقتي هنگامهي وضع حملش فرا رسيد، بعد از به دنيا آمدن نوزاد، خادمش را براي آوردن آتش فرستاد. او داشت از دروازه بيرون ميرفت كه ناگهان شخصي آمد و پرسيد: اين نوزاد پسر است يا دختر؟ خادم گفت: دختر است. آن شخص گفت: به ياد داشته باشد كه اين دختر با صد مرد مرتكب زنا ميشود و در آخرت به وسيلهي يك عنكبوت ميميرد.
خادم با شنيدن اين سخن برگشت و كاردي برداشت و مخفيانه شكم آن دختر را پاره كرد و به كمان اينكه او مُرده است، پا به فرار گذاشت. اما پس از آن، مادرِ دختر شكمش را به گونهاي دوخت كه بهبود يافت و دختر پا به سن جواني گذاشت؛ زيبايي بينظيري داشت.
خادم بعد از فرار، راه دريا را پيش گرفت و در نقطهاي دوردست سكنى گزيد و در آنجا به كسب و كار مشغول گرديد تا اينكه مال و ثروت فراواني به دست آورد. پس از آن آهنگ بازگشت به همان شهر را نمود و تصميم به ازدواج گرفت. در شهر با پيرزني ملاقات كرد و به او گفت: قصد دارم در اينجا با دختري ازدواج كنم كه در زيبايي بيهمتا باشد. پيرزن گفت: در اين شهر كسي از فلان دختر زيباتر نيست و ميتواني با او ازدواج نمايي. بالأخره بعد از سعي و تلاش فراوان موفق شد كه با آن دختر ازدواج كند.
آن دختر از او پرسيد: تو كيستي و كجا زندگي ميكني؟ او در جواب گفت: من از اهالي همين شهر هستم، اما بنا به دلايلي از اين شهرگريختم. او پرسيد: چرا؟ آن مرد گفت: شكم دختري را پاره كرده و پا به فرار گذاشتم. سپس تمام سرگذشت خود را مفصلاً بيان نمود.
آن دختر با شنيدن اين سخنان گفت: بايد بگويم كه من همان دخترم. سپس شكمش را به او نشان داد و آثار آن جراحت او را به شگفت آورد؛ هنگامي كه فهميد او همان دختر مورد نظر است، به او گفت: اگر تو همان زن هستي بايد دو نكته به تو بگويم، اوّل اينكه تو با صد مرد مرتكب زنا ميشوي، آن زن فوراً به انجام آن اعتراف كرد و گفت: دفعات زناهايم را به ياد ندارم؛ مرد گفت: صد دفعه است. دوم اينكه تو به وسيلهي عنكبوتي خواهي مُرد.
مرد براي او قصري با شكوه بنا نهاد؛ در آن قصر هيچ نشانهاي از خانهي عنكبوت نبود. از قضا روزي كه در اتاقش خواب بود، چشمش به عنكبوتي بر ديوار افتاد. زن گفت: عنكبوت اين است كه تو مرا از آن ميترساني؟ مرد گفت: آري، زن بي درنگ از جايش برخاست و گفت: ببين كه چگونه آن را ميكشم. پس آن را پايين انداخت و با پايش لِه كرد و كشت. عنكبوت مرد؛ اما ترشحات سمياي كه بر پا و ناخنهاي آن زن آغشته شده بود، پيامآور مرگ او شد. (ابن كثير)
بالأخره اين زن در كاخ با شكوهش توسط عنكبوتي ناچيز هلاك شد.
در مقابل ميبينيم كه بسياري از افراد همهي عمرشان را در جنگها گذراندهاند، اما مرگ در آنجا به سراغشان نيامده است. همانگونه كه سردار رشيد اسلام، خالد بن وليد رضي الله عنه كه از طرف رسول الله صلى الله عليه وسلم مفتخر به لقب ”سيف الله“ گرديد، عاشق شهادت بود و تمام عمرش را در جبهه و جهاد سپري نمود و هزاران كافر را از دم تيغ گذرانيد و هر وادي خطرناك را بدون ترس و واهمه زير پا گذاشت و هميشه دعا ميكرد كه چون زنان بر بستر مرگ جان نسپارد؛ بلكه مانند سربازان دلير در ميدان جنگ و جهاد به درجهي رفيع شهادت نايل گردد. اما بالأخره در بستر خويش وفات يافت[۱]؛ زيرا قادر مطلق، خود زمام حيات و ممات را در اختيار دارد؛ وقتي بخواهد كسي را در بستر نرم با عنكبوتي ميكشد و هرگاه بخواهد كسي را نجات دهد، در سايهي شمشير هم نجاتش ميدهد.
ساختن خانهي مستحكم خلاف توكل نيست
﴿وَلَو كُنْتُم فِي بُروجٍ مُشَيَّدَة﴾؛ در اين آيه گفته شده است كه موت به هر حال به سراغ شما خواهد آمد، اگر چه در قلعههاي مستحكم هم قرار گرفته باشيد.
از اينجا معلوم ميشود كه براي سكونت و حفظ وسايل و اموال، ساختن خانهي مستحكم و دلخواه نه خلاف توكل است و نه خلاف شرع. (قرطبي)
_____________________
[۱] چون به مصداق لقبي كه رسول الله صلى الله عليه وسلم به او داده بود، هرگز كسي نتوانست شمشير وجودش را بشكند و او را از پاي در آورد. (مترجم)
معارف القرآن/ ترجمه مولانا حسين پور