كِـتَـابُ الـوَحْـیِ
بَابُ: كَيْفَ كَانَ بَدْءُ الوَحْیِ إِلَىٰ رَسُولِ اللهِ صَلَّىٰ اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟
وَقَوْلُ اللهِ جَلَّ ذِكْرُهُ: ﴿إِنَّآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ كَمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾ [النساء: ١٦٣]
وحي چگونه بر نبي الأنبياء و سرور كائنات صلى الله عليه وسلم آغاز شد؟ حق تعالى ـ جَلَّ ذِكْرُهُ ـ ميفرمايد: «ما وحي فرستاديم به سوي تو همان گونه كه فرستاده بوديم بر نوح و انبياي بعد از او عليهم السلام.»
تشريح: شيخ التفسير مولانا شبيراحمد عثماني نوشته است: از اين [آيه] معلوم ميگردد كه وحي حكم و پيام خاص الله تعالى است كه آن را بر پيغمبران ميفرستد و همانگونه كه الله تعالى وحي را بر انبياي سابق نازل ميكرد، آن را بر حضرت محمّد رسول الله صلى الله عليه وسلم هم فرستاده است. كساني كه آن را تسليم نمودهاند، اين را نيز بايد تسليم نمايند و كسي كه اين را انكار نمود، گويا او منكر همه ميباشد. مشابهت با حضرت نوح و انبياي بعدي شايد به اين خاطر است كه وحياي كه در زمان حضرت آدم عليه السلام شروع شده بود، در حالتي ابتدايي بود و آن بر حضرت نوح عليه السلام تكميل گرديد؛ گويا حالت اوّلي فقط حالت تعليمي بود و در زمان حضرت نوح عليه السلام كامل گرديد و قابليت امتحان را دارا شد كه از آن امتحان گرفته شود و به فرمانبرداران، انعام و به نافرمانان، سزا داده شود؛ چنانكه سلسلهي انبياي اولوا العزم نيز از حضرت نوح عليه السلام آغاز گرديد و نخستين عذاب بر كساني كه از وحي سر باز زدند، بر قوم حضرت نوح عليه السلام واقع شد.
خلاصه اينكه پيش از زمان حضرت نوح بر مخالفين انبيا و حكم الٰهي عذاب نازل نميشد؛ بلكه آنان معذور قرار داده ميشدند و به آنان مهلت داده ميشد. در زمان حضرت نوح عليه السلام وقتي كه تعليم دين كاملاً ظاهر گرديد و مردم در اتباع از حكم خداوندي با هيچ خفا و ابهامي برخورد نكردند، لذا آن وقت بر نافرمانان عذاب نازل گرديد. نخست در زمان حضرت نوح عليه السلام طوفان آمد و بعد بر قوم هود، صالح و شعيب عليهم السلام انواع و اقسام عذاب فرود آمد. پس وحي پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم به وحي حضرت نوح و انبياي بعد تشبيه داده شده و به اهل كتاب و مشركين مكه هشداري داده شد كه آنان كه بر وحي آنحضرت صلى الله عليه وسلم ايمان نياوردند، مستحق عذاب عظيم قرار خواهند گرفت.
پس از اين آيه تا جملهي ﴿صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا﴾ [النساء: ١٧٥]، اگر با تأمل تلاوت گردد، معلوم خواهد شد كه شأن و عظمت وحي چگونه بيان گرديده است. شايد در جايي ديگر تا اين حد تأكيداتي وجود نداشته باشد. از اينجا وضعيت فهم و تلاش امام بخاري معلوم ميگردد. سپس چند آيه و روايت ذكر نمود كه از آنها روشن ميشود كه نيت نبي خدا صلى الله عليه وسلم تا چه حدي عالي و خالص بود و نسبت او تا چه حدي در سطح بالا قرار داشت و اعمال و اخلاق او چگونه كامل بودند. چهقدر از عهدشكني، دروغ و بقيهي كمبودهاي اخلاقي و بديها مبرّا بود حتى كه مخالفين نيز مجبور شدند تا به صداقت، ديانت، پسنديدگي اخلاق و افعال او اعتراف كنند. در وجود نبي خدا صلى الله عليه وسلم بالاترين مَلَكات علم و عمل به وديعت گذاشته ميشود. باز به وسيلهي مجاهدات و رياضات خلوتگزيني و كثرت عبادات به كمال باطني او جلوه داده ميشود تا متّبعان او نيز ظاهر و باطن خود را چنين مزين بنمايند.
وحي و عظمت آن
ما در اينجا تحقيق شيخ الهند مولانا محمودالحسن را درج ميكنيم:
وحي در لغت عرب به اشاره، كتابت، مكتوب، رسالت، الهام و القاء گفته ميشود و در اصطلاح و عرف، وحي عبارت است از كلامي كه از جانب ربّ العزة بر انبيا عليهم السلام نازل ميگردد؛ چه با واسطه يا بلا واسطه. و بنابر تفاوت وسايط، اقسام وحي متعدد هستند؛ اما در كلام الٰهي بودن، همه با هم شريكاند.
شنيدن كلام زيد را بلا واسطه و يا به واسطهي ضبط صوت، تلفن يا كتابت يا پيام شفاهي، در هر حال به آن كلام زيد گفتن درست ميباشد. اصل كلام مضمون و معناست و الفاظ و حروف عنوان آن هستند؛ لذا قرآن مجيد، احاديث قدسي و ديگر احاديث و اقوال نبوي همه كلامِ الٰهي و وحي مِن الله هستند. اگر بنابر عوارض خاصي بعضي احكام با هم متمايز گردند، باز هم در كلام الٰهي بودن آنها هيچگونه خفايي نيست؛ چنانكه نزد همهي بزرگان مسلّم است كه احاديث رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى خوابهاي ايشان وحي ميباشند.
در رسيدن كلام الٰهي به ما دو واسطه وجود دارد: يكي وحي آورنده؛ فرشته، و ديگري آنكه وحي بر او نازل ميگردد؛ يعني نبي و رسول. صداقت و عصمت هر دو به اتفاق اهل عقل و نقل ثابت است؛ چه كسي است كه نداند ملائكة الرحمٰن و انبياي كرام عليهم السلام مقربين بارگاه الٰهي هستند؟!
وحي الٰهي چون چيزي بينهايت عظيم المرتبة است و نزول آن نيز شأن ويژهاي دارد، بنابراين وحياي كه بر رسول اكرم، نبي الأنبياء والأمم صلى الله عليه وسلم نازل شده، آن به سبب فضل ويژه و امتياز و علوّ رتبه و قرب الٰهي از همه بالاترين وحي است. لذا امام بخاري براي بيان حالات ويژه و كيفيات، از همه جلوتر براي آن بابي قائم كرد كه از آن به اين امر اشاره شده كه جملهي اصول و فروع حتىٰ كه مأخذ و منشأ ايمان و علم نيز وحي الٰهي ميباشد و تمام آن فروع و اصول معتبر قرار ميگيرند كه مأخذ آنها وحي باشد و آنچه در اين كتاب ذكر ميگردد، چه اصول باشند يا فروع، عبادات باشند يا معاملات و… مأخذ همهي آنها وحي ميباشد.
الغرض بايد در اينجا به دو امر توجه داشت: نخست اينكه در لفظ وحي همهي اقسام آن چه وحي متلو؛ قرآن مجيد باشد يا غير متلو؛ حديث و… داخلاند. دوم اينكه از ابتداي وحي، ابتداي ويژهاي مقصود نيست؛ بلكه عام است چه به لحاظ زمان باشد يا به لحاظ مكان، به اعتبار احوال باشد يا به اعتبار اوصاف، از اين جهت امام بخاري آيهي مذكور را آورد كه از آن معلوم ميشود كه مبدأ وحي؛ يعني آنكه از آن كلام صادر شده، او حق تعالى ـ جَلَّ شَأْنُهُ ـ ميباشد و آناني كه در هر زمان و در هر گوشه و كنار روي زمين بر آنها وحي آمده است، ذوات مطهر و مقدس انبيا عليهم السلام هستند. همچنين بالاترين وحي الٰهي و خلاصه و مجموعهي وحيهاي سابق آن است كه بر خاتم النبيين، سرور انبيا و مرسلين، سيدنا و مولانا محمّد صلى الله عليه وسلم ـ كه ذات مقدسش منبع بركات است ـ نازل شده است و چون سلسلهي ختم نبوت ختم شده بود، بنابراين نسبت به حفاظت ظاهري آن حق تعالى ـ جَلَّ ذِكْرُهُ ـ وعده فرمود. نخستين وارثان ايشان؛ يعني حاملان علوم نبوت، صحابهي كرام رضي الله عنهم قرار گرفتند كه در علوم شرعي، كامل و در حق پرستي منحصر به فرد بودند و به وسيلهي آنها وحي متلو قرآن مجيد به همهي امت رسيد و از ايشان وحي غير متلو؛ يعني احاديث رسول الله صلى الله عليه وسلم نيز به امت ابلاغ شدند؛ چنانكه ذخيرهي احاديث موجود به وسيلهي ده هزار صحابي به ما رسيده است. سپس به وسيلهي وارثان درست؛ يعني تابعين و تبع تابعين و… به ما رسيده است و تا قيامت بر حسب ارشاد رسول الله صلى الله عليه وسلم: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَىٰ الْحَقِّ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّىٰ يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ» [صحيح البخاري: ۷۳۱۱]، باقي خواهند ماند؛ يعني در ميان امت من گروهي تا قيامت هميشه روي حق قرار ميگيرند و بر ديگران غالب ميگردند و مخالفت مخالفين نميتواند به آنان ضرر و نقصاني برساند.
و نيز بر حسب ارشاد نبوي: «لَنْ تَجْتَمِعَ أُمَّتِي عَلَىٰ الضَّلَالَةِ» [المعجم الكبير ۱۲/ ۴۴۷: ۱۳۶۲۳]؛ كه امت من بر گمراهي اجماع نخواهند كرد، وعدهي حفاظت علوم نبوت نيز انجام گرفته است كه هر اندازه امت محمّدي بر اين فضل و انعام بزرگ تشكر و سپاسگزاري نمايد، بهجاست. اين گروهي كه نسبت به برحق بودن آن نبي اكرم صلى الله عليه وسلم بشارت داده است، همان است كه وحي الٰهي را رهبر و هادي خويش و حضرات صحابه را مقتدا و پيشواي خود قرار دادند؛ همين جماعت سزاوار است كه اهل حق و اهل سنّت گفته شوند و مصداق اصلي فرمان نبوي ـ عَلَىٰ صَاحِبِهَا الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ـ: «مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي» [سنن الترمذي: ۲۶۴۱]؛ راهي كه من و اصحابم بر آن قرار دارند، همين گروه ميباشد و بر عكس آن كساني كه به وجه قلّت فهم يا غرضي ديگر و هوا يا به سبب كج فطرتي و عناد رأي و توهمات خود را امام و پيشواي خود قرار دهند يا در مسائل خالص مذهبي و ديني آراي سلف را متهم كنند و ائمهي دين را هدف لعن و طعن خود قرار دهند، همهي آنها از طريق حق دور افتادهاند و به اختلاف مذموم مرتكب شدهاند. وظيفهي جماعت اهل حق است كه صراط مستقيم قرآن، حديث، صحابه، تابعين، ائمهي مجتهدين، علماي راسخين و همهي نيكان امت و صديقين را استوار گرفته، به اندازهي سرِ مويي انحراف از آن را جايز ندانند. وَاللهُ المُوَفِّقُ وَالمُيَسِّرُ لِمَا يُحِبُّ وَيَرْضَىٰ.
أنوار الباري/ ترجمه مولانا حسين پور