باري خليفه هارون الرشيد به مدينهي طيبه آمد و وزير خود، جعفر برمکي، را پيش امام مالک فرستاد که سلام مرا به او برسان و بگو: کتاب مؤطا را بياور و به سمع من برسان.
امام مالک فرمود: به خليفه بعد از سلام بگو: علم پيش کسي نميرود، بلکه مردم پيش علم ميآيند.
جعفر پيام او را به خليفه رساند، باز امام مالک نيز با خليفه ملاقات نمود، خليفه از او گله نمود که دستور مرا رد کردي، امام مالک نخست حديثي را با سند روايت نمود که زيد ميفرمايد: «به هنگام نزول وحي، زانوي پيامبر اکرم صلى الله عليه وسلم بر زانوي من قرار داشت، تنها کلمهي ﴿غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ﴾ نازل گرديد، نزديک بود که زانوي من از سنگيني زانوي آنحضرت صلى الله عليه وسلم بشکند.» باز فرمود: علوم نبوت از مسافت پنجاههزار سال به ما رسيده است و ما بايد تعظيم و توقير آن را کرده باشيم، الله تعالى به تو عزت و پادشاهي داده است، اگر شما از اين علوم قدرداني نکنيد، احساس خطر ميشود که الله تعالى عزت شما را به باد دهد.
خليفه اين را شنيده، بلند شد و براي شنيدن مؤطا با امام همراه گرديد. در يک روايتي نيز آمده است که خليفه پسران خود را هم به همراه خود برداشت تا آنان نيز مؤطا را بشنوند.
امام مالک او را بر مسند خود نشاند، اما وقتي که زمان خواندن مؤطا فرا رسيد، خليفه گفت: شما بخوانيد و به سمع من برسانيد.
امام فرمود: من خودم خواندن را ترک گفتهام، ديگران ميخوانند و من ميشنوم.
خليفه گفت: بسيار خوب! من ميخوانم اما همهي مردم را بيرون کنيد. امام فرمود: خاصيت علم اين است که اگر به خاطر افراد خاصي، عموم مردم محروم شوند، نفعي به آن خواص هم نميرسد.
بعد از آن به معن بن عيسى دستور داد تا او بخواند؛ وقتي که خواندن شروع شد، امام فرمود: اي اميرالمؤمنين! در اين شهر قانون اهل علم اين است که آنان به خاطر علم، تواضع را ميپسندند.
خليفه با شنيدن اين جمله از مسند پايين آمد و در جلو نشست و به استماع مؤطا پرداخت.
مقدمه انوارالباري/ ترجمه مولانا حسين پور