روایتی از سفر شیخ الحدیث به سیستان

روز پنجشنبه قسمت شد تا با گروهی ده نفره در معیت شیخ الحدیث مولانا محمد یوسف حسین پور و مولانا محمد دهقان، شهر فرهنگی و عالم پرور گُشت را به مقصد سیستان ترک کنیم.

سیستان طبق آمار رسمی پنجاه درصد از مردمان بلوچ و اهل سنت را در دل خود جای داده است. خطه‌ای که روزگاری امام ابوداود سجستانی را در دامن خود پرورانده است.

خاش و زاهدان را پشت سر می‌گذاریم و وارد جاده‌ی زاهدان – مشهد می‌شویم، مسیری کوهستانی که کوه‌های سر به فلک کشیده‌اش نگاه بینندگان را به سوی خود جذب می‌کنند، در دو طرف جاده درختانی خشک و شرمسار از گناهان بندگان، سر به زیر و منتظر روزی هستند که بندگان به سوی پروردگار بازگشت خالصانه‌ای داشته باشند تا رحمتهای الٰهی به جوش آید.

این مسیر را در حالی پشت سر می‌گذاریم که علمای بزرگوار با ذکرالله رطب‌اللسان‌اند و نگاه‌هایشان زمین خشک را می‌پایند.

نخستین ایستگاه، شهر اسلام‌آباد لوتک است. مفتی عبدالرحمن – که قبلاً مولانا محمد با او هماهنگی کرده است – پیوسته در حال تماس است تا هر چه زودتر چشمانش را با دیدار حضرت شیخ الحدیث و مولانا دهقان خنک کند تا اینکه انتظارها به پایان می‌رسد، دیده‌ها روشن می‌شود، لوتک به قدوم مردان عرفانی بر خود می‌بالد. علما، از دور و نزدیک سیستان، خود را به اینجا رسانده‌اند. جوانان چون پروانه خود را به حضرت شیخ می‌رسانند تا ذره‌ای از نور اخلاص به رویشان بتابد، سالمندان در گوشه‌های مسجد سرها را بلند می‌کنند تا چشمانشان با پیراهن یوسفی روشن شود.

بعد از نماز ظهر، حضرت شیخ الحدیث در جمع مردم، علما و طلابی که مشتاقانه منتظر ایشان بودند، به ایراد سخن می‌پردازد و با سخنانی که چون باران زمستانی نرم هستند، در دلهای حاضرین قطرات نصیحت را می‌باراند. شیخ از مدرسه‌ی قدیم لوتک می‌گوید و خوشحال است که امروز جای آن مدرسه را مدرسه حضرت یاسر رضی الله عنه پر کرده است. بعد از اتمام سخنان ایشان، به افتخار حضورشان به طلابی که در مقاطع مختلف امتحانی و مسابقاتی مقامی کسب کرده بودند، جوایزی اهدا می‌شود.

بعد از صرف ناهار، حضرت شیخ الحدیث و هیئت همراه و گروه علمای سیستان جهت عرض تسلیت به سردار خدانور براهوئی رهسپار نقطه مرزی زهک می‌شوند. بعد از ادای نماز عصر، باخبر می‌شوند که برادر مولانا عبدالغفار – استادِ صحیح بخاری در مدرسه عظیم‌آباد – نیز از دنیا رفته است. با راهنمایی سردار، به منزل ایشان رفته و وفات برادرش را به وی تسلیت می‌گویند.

مقصد بعدی، منطقه‌ی کارگاه است؛ روستای حاج ملک. میزبانمان آقای عبدالکریم از فعالان تبلیغی است. بعد از ادای نماز مغرب، مولانا یارمحمد – از علمای سرشناس منطقه که جهت معالجه به زاهدان رفته بود – به این جمع مبارک می‌پیوندد. از حضرت شیخ درخواست می‌کند که جهت نمازجمعه به دوست‌محمّد بیاید. ایشان در جواب می‌گوید که اختیار با مولانا عبدالرشید است که در سفر به تهران از بنده درخواست کرده بود که به زابل بروم. مولانا یارمحمد عذر ایشان را می‌پذیرد.

بعد از ادای نماز عشاء و صرف شام، علمای حاضر در جلسه، موقتاً خداحافظی می‌کنند.

همراهی با چنین رادمردانی این حُسن را دارد که انسان را نیمه‌شبان بر سجاده‌ی عشق به یاد خدا می‌اندازند.

سکوت خلوت شب، با بانگ فجر در هم شکست، فوراً دو رکعت سنت خوانده و رهسپار مسجد شده، به انتظار جماعت نشستیم. بعد از ادای نماز، راهی زابل شدیم. میزبانمان مولانا مفتی عبدالصمد، مدیر مدرسه تعلیم القرآن حسن‌آباد انسانی بسیار وارسته بود و اخلاص از چهره‌اش هویدا. ابتدا حضرت شیخ را به کتابخانه‌ی زیبایش راهنمایی می‌کند. مولانا عبدالصمد سؤالاتی حدیثی از حضرت شیخ می‌پرسد و ایشان هم عالمانه جواب می‌دهد. حضرت مفتی در آنجا عاجزانه التماس می‌کند که حضرت! خواسته‌ی قلبی همه‌ی ما این است که شما همانند گذشته در جلسات مجمع فقهی اهل سنت ایران شرکت کنید. حضرت شیخ الحدیث متواضعانه پاسخ می‌دهد که آنجا جای مباحث علمی است نه جای بنده که هیچ مطالعه‌ای ندارم! مولانا عبدالصمد می‌گوید: حقیقتاً فقط حضور جنابعالی مایه‌ی دلگرمی همه می‌شود.

سپس به اتاق پذیرایی می‌رویم که از قبل گروه بزرگی از علمای سیستان به انتظار نشسته بودند. بعد از صرف صبحانه، مولانا دهقان راهی دوست‌محمد گردید تا در نمازجمعه آنجا شرکت کند و با آواز دلنشینش بدانجا طراوت بخشد.

حضرت شیخ الحدیث و مولانا مفتی عبدالصمد و همراهان، بعد از اندک استراحتی به منزل مولانا عبدالرشید امام جمعه اهل سنت زابل رفتند. سپس راهی میعادگاه نمازجمعه شدند. حضرت استاد بر منبر قرار گرفته و پیرامون اهمیت روآوری به قرآن و تعالیم آن سخن گفتند. ایشان با توجه به اینکه در منطقه زابل سحر و افسون رواج گسترده‌ای دارد، به شدت بر ساحران تاخته و با استدلال از قرآن مجید، سحر را کفر و ساحران را کافر انگاشتند.

بعد از ادای نمازجمعه، مردم جهت مصافحه با حضرت شیخ به طرف محراب آمدند و استاد هم به گرمی دستانشان را می‌فشرد.

بعد از صرف ناهار راهی چاه‌نیمه اوّل شدیم. بعضی از معتمدین هم همراه شدند. در آنجا عده زیادی از علمای اطراف به استقبال آمده بودند. نماز عصر در کناره‌ی چاه‌نیمه اقامه شد. بعد از ادای نماز، مقداری توقف کرده سپس رهسپار عظیم آباد می‌شویم؛ جایی که حضرت شیخ الحدیث یکی از اهداف سفر خویش را بازدید از آن مدرسه بیان کرده بود. مدرسه‌ای که سالها پیش طعم تلخ ناجوانمردیها را به خود دیده و خاطرات طلاب شب‌خیز و تلاوتهای خوش حافظانش هنوز از یادها نرفته بود. مدرسه عظیم‌آباد یادآور رشادتهای طلاب و اساتید دلسوز آن مدرسه است که روزگاری بعد از دارالعلوم زاهدان نام پرجمعیت‌ترین مدرسه را یدک می‌کشید. اساتید و طلاب دارالعلوم امام ابوحنیفه عظیم‌آباد مشتاق حضور حضرت شیخ بودند.

نماز مغرب را در مسجد زیبای عظیم‌آباد گزاردیم. بعد از نماز مغرب، مجری توانا، برنامه را به خوبی شروع کرده و با جملاتی زیبا صحنه‌هایی از مظلومیت طلاب عظیم‌آباد را در سال ۸٦ در ذهن‌ها ترسیم می‌کند. قاری برنامه با تلاوت زیبایش دلها را می‌نوازد و طلبه‌ای دیگر سرودی به زبان بلوچی با صدایی دلنشین به استقبال شیخ الحدیث می‌خواند.

حضرت شیخ الحدیث در ابتدای کلامش اظهار مسرّت نموده که خداوند توفیق داد بعد از گذشت سالها که بعد از واقعه‌ی جنجالی آن مدرسه به اینجا آمده بودم، دوباره بدینجا پا گذارم. وی در سخنانش ابتدا علما و طلاب را مورد خطاب قرار می‌دهد و نصایح زرینی تقدیم‌شان می‌دارد که قدر علم را بدانید و ارزش آن را به‌جا آورید. ایشان خطاب به عموم مردم بالأخص جوانان عزیزی که رونق‌افروز مسجد بودند با اشاره به حدیث پیامبر صلى الله علیه وسلم گفت: اگر عالم و متعلم نمی‌شوید، ولی دست از حمایت علما برندارید که خوشبختی در همین است. ایشان به طور خصوصی از مردم عظیم‌آباد که انصارگونه از مدرسه حمایت کرده و می‌کنند، تشکر نمود که شما حق انصاریت خود را برای طلاب ادا کرده‌اید.

سردار بزرگ منطقه، حاج خدانور به یمن قدوم شیخ الحدیث ضیافت شام بزرگی ترتیب داده و کل علمای منطقه را که اکثراً در معیت شیخ الحدیث بودند، فراخوانده بود. در آنجا نسبت به مسائل مهم منطقه‌ای بحث و تبادل‌نظر شد. حضرت شیخ الحدیث در این جمع، دریایی از دردهایش را نمایاند و از اینکه هنوز اهل سنت هنوز در آن منطقه به برخی از حقوق قانونی خود نرسیده بودند، اظهار تأسف نمود و تأکید کرد: با اتحاد و انسجام خود به داد مردم برسید و با تدبیر درست و از طریق مجاری قانونی – که دائماً حضرت شیخ الإسلام به آن تأکید می‌کند – به اخذ حقوق خود بپردازید هیچ‌گاه در گرفتن حقوق قانونی خود سکوت نکنید.

برای استراحت دوباره به منزل مولانا عبدالصمد برگشتیم. بعد از ادای نماز فجر در مسجد فاروق اعظم مدرسه تعلیم القرآن، مولانا دهقان کلماتی اصلاحی برای طلاب بیان نمود و آنها را به ذکرالله و همنشینی با نیکان توصیه کرد. بعد از آن جهت صرف صبحانه به منزل یکی از معتمدین می‌رویم در آنجا نیز علمای حاضر، عطش علمی خود را با طرح سؤال و جوابهای حکیمانه شیخ الحدیث برطرف می‌کنند.

لحظه بازگشت فرا رسیده است و علمای محترم با دلی ناخواسته وداع کرده و مهمانان‌شان را به خدای منان می‌سپارند.

از این سفر زیبا و دلنشین درس‌ها گرفتیم؛ اتحاد و انسجام علمای سیستان و همراهی آنان؛ مخصوصاً گلهای سرسبدشان جناب مولانا مفتی عبدالصمد و مولانا عبدالرشید، با حضرت شیخ بی‌نظیر بود، اکرام و اعزاز مردم و محبت آنان نسبت به علما شگفت‌انگیز بود.

محمد اسلام عبدلزهی، زبیر حسین‌پور

همچنین ببینید

نسبت تکفیرِ شیخ محمدبن عبدالوهاب به شیخ الحدیث کذب محض است

تکفیر در سیرت شیخ الحدیث جایی نداشت در پی انتشار مطالب و کلیپ‌هایی که بر …