اخلاص در تحصيل علم

رسول اكرم صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم مي‌فرمايند: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»؛ مدار اعمال از نظر پذيرش به بارگاه خداوند، نيت است؛ اگر نيت خوب باشد، عمل خوب از آب در مي‌آيد و اگر نيت فاسد باشد، اعمال فاسد از آب در مي‌آيند.

ما دو نوع اعمال داريم؛ يكي فاسد و كثيف، كه با نيت پاك، پاك نمي‌شوند؛ اعمال نجس، كفر و شرك، بدرفتاري و بدكرداري به اين‌كه ما نيت را پاك كنيم، پاك نمي‌شوند. دوم اعمال خوب كه اگر با نيت پاك در فكر خوب درآوردن آن‌ها باشيم، خوب مي‌شوند و اگر نيت خرابي داشته باشيم، خراب در مي‌آيند. از جمله‌ي آن اعمالي كه داراي دو احتمال است، كسب علم و دانش است كه اگر ما نيت درستي داشته باشيم، اين دانش آموزي به بارگاه الهي خوب در مي‌آيد و آن فضايل و مناقبي كه رسول خدا درباره‌ي طلاب و دانش جويان علوم ديني بيان فرموده، در حق من و شما صدق پيدا مي‌كند و اگر علم خراب در بيايد، به جاي اين‌كه سبب نجات از جهنم و سبب دخول جنت باشد، بر عكس، سبب هلاكت و بربادي و دوري از جنت و نزديكي به جهنم قرار مي‌گيرد. هدف واقعي از تحصيل اين است كه ما مطابق با آن‌چه مي‌دانيم، عمل كنيم و اگر دانستن ما جوري ديگر و عمل ما به طرزي ديگر است كه عمل ما گفته‌هاي ما را تصديق نكند، يا بر خلاف كردار خود گفته‌هايي داشته باشيم، پس آن به جاي اين‌كه خوب باشد، به ضرر ما تمام مي‌شود.

اين گفتار پيامبر صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم كه فرمودند: «القُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ»، همين مطلب را بيان مي‌كند. شما كه قرآن را مي‌خوانيد و به مطالب قرآن پي مي‌بريد، قرآن يا به نفع شما حجت مي‌شود، يا عليه شما. «رُبَّ تَالٍ لِلْقُرْآنِ وَالقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»؛ افراد زيادي هستند كه قرآن را تلاوت مي‌كنند اما قرآن آن‌ها را لعنت مي‌كند!

رسول خدا صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم مي‌فرمايند: در آخرالزمان قومي مي‌آيد كه شما وقتي نماز خود را با نماز آن‌ها، روزه‌ي خود را با روزه‌ي آن‌ها و بقيه‌ي اعمال خود را با اعمال آن‌ها مقايسه مي‌كنيد، مي‌بينيد شما به آن‌ها نمي‌رسيد و آن‌ها از شما سبقت گرفته‌اند، اما گفته‌هايشان از حلقوم آن‌ها به پايين نمي‌رود و به قلب سرايت نمي‌كند؛ وقتي قرآن را مي‌خوانند «لَا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ»؛ از حنجره‌ي آن‌ها پايين نمي‌رود.

پس ما تنها فريب اين را نخوريم كه قرآن را مي‌خوانيم، علم فقه مي‌خوانيم، علم اخلاق مي‌خوانيم؛ تنها خواندنْ مردم را به جايي نمي‌رساند؛ بلكه زماني مفيد واقع مي‌شود كه با اخلاص باشد. علم، كبر و غرور ما را كنار بزند؛ تواضع و فروتني و حلم و بردباري را به ارمغان بياورد؛ هر روز احساس كهتري كنيم نه مهتري.

هر گاه عمل خود را در نظر بگيريم و بدانيم كه عمل ما ناقص است، بايد بكوشيم تا آن را به حد كمال برسانيم. آن وقت اين علم ارزش خواهد داشت و مفيد در خواهد آمد؛ بنابراين لازمه‌ي علوم ديني، فروتني، تواضع و خود را ناديده گرفتن است.

يكي از تابعين مي‌گويد: من چندين صحابي را ملاقات كردم «كُلُّهُمْ يَخَافُونَ نَفْسُهُ عَنْ نِفَاقٍ»؛ آن‌ها احساس خطر مي‌كردند كه خدا نكند ما منافق باشيم؛ زيرا وقتي كه انسان گفته‌هاي خوب را پخش كند، ولي عملش مطابق با گفتارش نباشد، ظاهر و باطنش با هم متفاوت مي‌شوند و هر كس ظاهر و باطنش متفاوت باشد، به او منافق مي‌گويند. منافق به كسي مي‌گويند كه در باطن كفر را پرورش مي‌دهد و در ظاهر خود را مسلمان نشان مي‌دهد؛ پس اين‌جا كسي نمي‌تواند به اين شكل منافق واقعي باشد، ولي منافق عملي هست؛ چرا كه بين گفته و عمل تفاوت وجود دارد.

پس سروران محترم! من و شما كه زحمت سنگيني را گوارا نموديم و هجرتي كرديم، والدين، زادگاه و وطن، خويشاوندان، اموال و محل انس را كنار زديم، آب و هواي مناسب را كنار زديم و جهت تحصيل به جايي آمديم كه گاهي آب و هواي آن با ما نمي‌سازد، جايي كه مطابق به طبع ما باشد، نيست،  اگر مي‌خواهيم به وسيله‌ي اين علم آوازه‌اي به دست بياوريم تا مردم دست بوس ما باشند، مردم احترام ما را به‌جا بياورند، مردم صدقات خود را به ما تقديم داشته باشند! پس يقين بدانيم كه داريم عمر خود را ضايع مي‌كنيم و اين وقت ما هدر مي‌رود. اما اگر هدف اين است كه با خواندن علم از احكام آگاه شويم و سپس بر احكام عمل كنيم، پس آن علم ارزش دارد. اين است كه قرآن مي‌فرمايد: ﴿وَمَا أُمِرُوْا إِلَّا لِيَعْبُدُوْا اللهَ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْن﴾؛ به بندگان خدا دستور نرسيد مگر به اين امر (چنين دستور رسيد) كه بر انجام دستورات خدا اخلاص داشته باشند.

درباره‌ي اخلاص، حضرت جبرئيل از جناب نبي اكرم صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم سؤال كرد، ‌آن حضرت فرمود: «أَنْ تَعْبُدَ اللهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». اين حديث بين محدثين به حديث جبرئيل مشهور است: حضرت فاروق اعظم (رضي الله عنه) مي‌فرمايد: روزي شخصي در محضر پيامبر صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم حاضر شد، اما به شكل و گونه‌اي ديگر در مجلس نشست ـ اصحاب دور پيامبر حلقه مي‌زدند و اگر كسي مي‌آمد، حلقه را گشادتر مي‌كردند و براي او جايي باز مي‌كردند؛ اما كسي نمي‌توانست حلقه را بشكند و جلو بنشيند، بلكه هر جايي را كه خالي مي‌ديد، آن‌جا مي‌نشست؛ اين روزي كه او آمد ـ در مجلس آن‌حضرت صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم بر خلاف عادت آمد در جلوي پيامبر و دو زانو نشست طوري كه زانوهاي او با زانوهاي پيامبر وصل شدند، از عملكردش چنين معلوم شد كه نابلد است، اما در نگاه اول ديدند كه لباس‌هايش چنان تميز است كه گرد و غباري ندارد، ولي هر چه فكر كردند كه كيست، نشناختند؛ عدم شناخت از اين جهت بود كه شايد اين شخص از جايي ديگر آمده است، اما نظافت لباس‌هايش اين را وانمود كرد كه مسافر نيست و لباس نو پوشيده و اهل محل است، اما چرا ما او را نمي‌شناسيم؟ حال آن‌كه شهر مدينه طوري نبود كه مردم يك محله مردم محله‌ي ديگر را نشناسند… لذا صحابه تعجب كردند! باز وقتي كه نشست، ديدند كه آداب را رعايت نكرد و در جلوي آن‌حضرت صلي الله عليه وسلم قرار گرفت، بر تعجبشان افزوده شد. از جمله از آداب مجلس پيامبر صلي الله عليه وسلم اين نبود كه ايشان را با اسم صدا زنند: يا محمّد! بلكه آداب اين بود كه بگويند: يا نبي الله! يا رسول الله!

وقتي اين شخص آمد و نشست و به جاي گفتن يا رسول الله، گفت: «يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي عَنِ الإِيْمَانِ»، رسول الله ايمانيات را به او تلقين نمود، باز گفت: «صَدَقْتَ»؛ راوي مي‌گويد: ما تعجب كرديم، سؤال نمودن سائل عموماً دليل بر عدم آگاهي بود، وقتي كه كسي چيزي را مي‌داند، نبايد سؤال كند؛ اما وقتي پيامبر پاسخ را داد، او گفت: «صدقتَ»؛ ما گفتيم: «يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ»؟!

باز گفت: «أَخْبِرْنِي عَنِ الإِسْلَامِ»، رسول خدا اسلاميات را تعليم داد… باز سؤال نمود: «أَخْبِرْنِي عَنِ الإِحْسَانِ»؛ يعني عن الإخلاص … وقتي اين شخص بيرون شد، پيامبر فرمودند: او را صدا كنيد، اصحاب آمدند، ديدند كسي نيست؛ پيامبر فرمودند: او جبرئيل بود؛ آمده بود كه دين شما را تعليم دهد.

هدف اين است كه آن حضرت در جواب سؤال وي از اخلاص فرمود: اخلاص اين است كه خدا را طوري عبادت كنيد كه گويا شما در جلوي او قرار گرفته‌ايد و او را مي‌بينيد.

ببينيد شما در جلوي پدر بزرگوارتان يا استاد و معلمتان با ادب مي‌نشينيد، اما هرگاه تنها نشستيد بي باكانه، بدون احترام كنار هم به شوخي مي‌پردازيد، اما همين كه ديديد شخص بزرگ‌تري دارد مي‌آيد، خود را جمع و جور كرده و آن شوخي را كنار مي‌گذاريد. كيفيت اين احترام شما به بزرگ‌تر با آن‌چه به تنهايي بي باكانه انجام مي‌دهيد، فرق مي‌كند؛ هم‌چنين هرگاه عابد، خداوند را در نظر گرفته و فكر كند كه من در جلوي او قرار دارم، يقيني است كه به هواي نفساني نمي‌رود.

پس شما به هنگام عبادت، هر نوع عبادتي كه باشد، طوري باشد كه گويا خدا را مي‌بينيد. هنگامي كه ديدن استاد، معلم و پدر، ما را به ادب وادار مي‌كنند، ديدن ربّ العزت به طريق أوليٰ بايد ما را به ادب وادار كند. البته اين هست كه ما با چشم سر خدا را نمي‌بينيم، ولي اين عقيده را داريم كه از ديد خدا پنهان نيستيم؛ «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». پس چون ما با اين چشم سر خدا را نمي‌بينيم، لذا بايد هميشه اين فكر را در ذهن بپرورانيم كه ما زير نظر خدا قرار گرفته‌ايم. هر نشست و برخاست ما و هر گفته و كردار ما را كاملاً مي‌بيند. با توجه به اين در انجام اعمال، گفتار و كردار، ادب و احترام خدايي را بايد به جا آورد و همين است عبادت.

لذا اگر نيت ما و شما رضاي خدا باشد، كه به جز از رضاي خدا در برابر كسب علم پاداش ديگري را از كسي ديگر توقع نداريم، مي‌توانيم در تحصيلات خود به رشد و كمال برسيم و خداوند پاداش اين عملكرد ما را به طور كامل خواهد داد: ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٭ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ﴾؛ انسان نتيجه‌ي تلاش خويش را مي‌يابد و نتيجه و كوشش او روز قيامت در جلويش قرار مي‌گيرد.

لذا همه بايد ـ چه استاد و چه شاگرد! ـ در اين تعليم و تعلم كه عبادت بزرگي است، رضاي خدا را در نظر بگيرند.

سخنراني ايراد شده در جمع طلاب عين العلوم گشت/ ۲/ ۳/ ۱۴۲۸ ق. = ۱/ ۱/ ۱۳۸۵ ش.

همچنین ببینید

در جمع طلاب و علمای خواف: شهیدی با گریه بر نمی‌گردد، بکوشید تا شهیدی‌ها پدید آید

شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین‌پور، مدیر عین العلوم گُشت و دبیر کل شورای …