ابوالعلاء امام لغت بود، اما در تعيين کلمهي فرجه که ضم صحيحتر است يا فتح، ترديد داشت و تا مدتي در اين خلجان قرار گرفت. زمان حجاج ظالم بود. بنابر امري روابط تيره گشت و ابوالعلاء به جاي شهرنشيني، روستانشين شد تا از ظلم و تعدي حجاج در امان بماند. روزي داشت به جايي ميرفت، باديه نشيني را ديد که شعري را بر مرگ حجاج ميخواند که شايد او هم مانند ابوالعلاء تحت فشار بود:
ربما تکره النفوس من الدهــ/٭/ـر له فَرجة کحَلّ العقال
ترجمه: بسا اوقات چنين است که طبايع از امتحانهاي تلخ زياد به ستوه درميآيند، اما برخلاف واقع براي آنها راه نجاتي مانند آنکه قيد شتر باز شده آزاد شود، ميسر ميگردد.
آن بيابان نشين بنابر سروري که از مرگ حجاج به او رسيده بود، اين شعر را ميخواند و ميرفت؛ ابوالعلاء ميگويد: من هم از مرگ حجاج خوشحال شدم، اما نتوانستم فيصله کنم که آيا شادي من از مرگ حجاج بيشتر بود يا از اينکه لفظ فَرجه را (به فتح) از اعرابي شنيدم که برايم محقق شد که فتحه نسبت به ضمه فصيحتر است.
حضرت امام العصر فرمود: بنگريد که در گذشته علم چه ارزش و قيمتي داشت که شخصي بنابر ظلم و ستم حجاج آواره ميگردد و ميخواهد به شکلي نجات يابد و چه سختيهايي را در اين چند سال تحمل ميکند، اما با وجود اينکه خود امام لغت است، به تحقيق يک لفظ آن قدر خوشحال ميشود که اين شادي او با آن شادي برابر است که از مشکلات و مصيبتها رهايي يافته است.
أنوارالباري/ ترجمه مولانا حسين پور